لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
گویش مازنی
پیشنهاد کاربران
جز غاله ، با کسره ج، پی ودنبه گوسفند آنگاه که همانند حبه های قند خرد شده وپس از پخته شدن وسرخ شدن ، رو غن آن جدا شده ، ورنگ آن با سرخ کردن به قهوه ای گراییده ، در گویش شهربابکی هم جزغاله وهم قلیه و هم چنزاله نامیده می شود
( لهجه اراکی ) یعنی خَرِّه یِ سیاه شدن. واضح تر بخوام بگم یعنی وقتی یه چیزو خیلی رو آتیش نگه داری تا اون کاملا بسوزه و سیاه شه میگن جزغاله شُدِش.
خود خَرِّه معنیش گل و لای ( مثلا میگن خره تو سرت یعنی گل عالم تو سرت یا همون خاک تو سرت خودمون )
... [مشاهده متن کامل]
ولی وقتی میگن خَره ی سیاه شد یعنی کاملا سیاه شد مثل سیب زمینی آتیشی وقتی خیلی میمونه روی آتیش و میسوزه و غیر قابل خوردن میشه
تلفظ جزغاله هم به این صورته : جِز غا لِ
خود خَرِّه معنیش گل و لای ( مثلا میگن خره تو سرت یعنی گل عالم تو سرت یا همون خاک تو سرت خودمون )
... [مشاهده متن کامل]
ولی وقتی میگن خَره ی سیاه شد یعنی کاملا سیاه شد مثل سیب زمینی آتیشی وقتی خیلی میمونه روی آتیش و میسوزه و غیر قابل خوردن میشه
تلفظ جزغاله هم به این صورته : جِز غا لِ