جزب
لغت نامه دهخدا
جزب. [ ج ُ ] ( ع اِ ) بندگان. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). یقال : له جزب کثیر؛ ای عبید. و این کلمه اسم جمع است و لفظ مفرد ندارد. ( از اقرب الموارد ).
جزب. [ ج ُ زُ ] ( اِخ ) ( ذو... ) از قرای ذمار است به یمن. ( از معجم البلدان ).
فرهنگ فارسی
گویش مازنی
پیشنهاد کاربران
به سمت خود کشاندن
در طی ده سال اخیر که در کاوش واژه ها هستم در مورد واژه جزب هم پژوهش کرده ام.
���جزب ����برکشیده شده از بن دستوری و ستاک امری ���جَز ( دو واگ ) و اب یا او . . . . . چرا که جزو هم میگویند و درست هم هست. جزو یا جزب در چم سفت و پایدار کردن و همین طور در چم در خود کشیدن و به خود وابسته کردن است . برای نمونه گفته میشود:درب را جزب کن . . . . در چم درب را سفت کن . . . . . با میگویند فلانی . . . فلانی را جزو خود یا جزب خود کرده است . . . . یعنی وی را بخود پابسته و وابسته کرده است. . . . . جا دارد یک جزب را جذب و. . . . . . . یکی دیگر را جزب بنویسیم.
... [مشاهده متن کامل]
با سپاس کوروش هو
Email. . . . . 31october1977@gmail. com
���جزب ����برکشیده شده از بن دستوری و ستاک امری ���جَز ( دو واگ ) و اب یا او . . . . . چرا که جزو هم میگویند و درست هم هست. جزو یا جزب در چم سفت و پایدار کردن و همین طور در چم در خود کشیدن و به خود وابسته کردن است . برای نمونه گفته میشود:درب را جزب کن . . . . در چم درب را سفت کن . . . . . با میگویند فلانی . . . فلانی را جزو خود یا جزب خود کرده است . . . . یعنی وی را بخود پابسته و وابسته کرده است. . . . . جا دارد یک جزب را جذب و. . . . . . . یکی دیگر را جزب بنویسیم.
... [مشاهده متن کامل]
با سپاس کوروش هو