جزا دادن


معنی انگلیسی:
retaliate

لغت نامه دهخدا

جزا دادن. [ ج َ دَ ] ( مص مرکب ) پاداش دادن. مزد دادن. اجرت دادن. کیفر و مجازات کردن. دین. ( ترجمان القرآن عادل بن علی ) :
یارب دوام عمر دهش تا بقهر و لطف
بدخواه را جزا دهد و نیکخواه را.
سعدی.
به روز حشر که فعل بدان و نیکان را
جزا دهند بمکیال نیک و بد پیمای.
سعدی.
یا دولتا اگر بعنایت نظر کنی
واخجلتا اگر بعقوبت دهی جزا.
سعدی.
و رجوع به جزا شود.

فرهنگ فارسی

پاداش دادن مزد دادن اجرت دادن

پیشنهاد کاربران

کیفر دادن
سزا دادن ، مجازات کردن ، عقوبت کردن
جزا کردن. [ ج َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) پاداش نیک یا بد دادن :
کس جهان رابه بقا تهمت بیهوده نکرد
که جهان جز بفنا کرد مکافات و جزاش.
ناصرخسرو.
جزا دادن

بپرس