جرین

لغت نامه دهخدا

جرین. [ ج َ ] ( ع اِ ) آرد و مانند آن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). جُرن. ( اقرب الموارد ). رجوع به جرن شود. || خرمنگاه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ) ( نصاب الصبیان ). جُرن. ( اقرب الموارد ). رجوع به این کلمه شود. || جای خرما خشک کردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( غیاث اللغات ) ( مهذب الاسماء نسخه خطی ) ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ). جُرُن. ( منتهی الارب ) ( متن اللغة ) ( آنندراج ).

جرین. [ ج ُ رَ ] ( ع اِ مصغر ) مصغر جرن بمعنی جائی که در آن خرما خشک کنند.

جرین. [ ج ُ رَ ] ( اِخ ) نام موضعی است میان سواج و نیر در لعباء از اراضی نجد. ( از معجم البلدان ).

جرین. [ ج َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان خدابنده لو از بخش قیدار از شهرستان زنجان. این ده در 27هزارگزی جنوب خاوری قیدار و 20هزارگزی راه مالرو عمومی قرار دارد. محلی است کوهستانی و سردسیر و 921 تن سکنه شیعی مذهب دارد. محصول آن غلات ، بن شن ، قلمستان ، انگور و میوه جات و شغل اهالی زراعت و قالیچه و گلیم و جاجیم بافی و راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2 ).

جرین. [ ] ( اِخ ) قریه ای است از قرای بزینه رود زنجان قدیم النسق ملکی خرده مالک از طایفه اینانلوهوایش ییلاق و زراعت آن دیمی و آبی است و از رودخانه مشروب میشود و صیفی کاری هم میکنند. این قریه چهل وپنج خانوار سکنه دارد. ( از مرآت البلدان ج 4 ص 225 ).

فرهنگ فارسی

قریه ایست از قرای بزینه رود زنجان قدیم النسق ملکی خرده مالک از طایفه اینانلو هوایش ییلاق و زراعت آن دیمی و آبی است و از رودخانه مشروب میشود و صیفی کاری هم میکنند این قریه چهل و پنج خانوار سکنه دارد .

واژه نامه بختیاریکا

( جُرین ) قوزی

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی جَرَیْنَ بِـ: حرکت دهد
ریشه کلمه:
جری (۶۴ بار)

پیشنهاد کاربران

جرینگ و برینگ در زبان گرمنجی قوچان یعنی گم و گور شدن ناپدید شدن
جرین پایتخت گوجه فرنگی کاری ایران
محبوب ترین وبا کیفیت ترین گوجه فرنگی در این روستا کشت میشود
جرین بسیار جای دیدنی و زیباست

بپرس