واژه جریان تازی شده واژه شریان میباشد ، واژه شریان پارسی و ریشه از شار دارد
{شاریان} بوده است که سپس معرب شده و {جریان} شده است.
{شار} هم با {شاریدن، شارِش، شُر، سُر} پیوند می یابد.
شار
ردشه ی دو حرفی شامل:
جریان , از ریشه ی فارسی گرفته شده . و ریشه ی آن در گویش های ایرانی تبار مثل لری و کردی وجود دارد .
در گویش لری بختیاری ریشه ی دو حرفی و سه حرفی آنها به سه شکل ( به خاطر تغییر همخوانها ) وجود دارد .
... [مشاهده متن کامل]
شُر
چُر
جُر
ریشه ی سه حرفی شامل :
شُهر
چُهر
جُهر
می باشد . که افعال ( شُهرِستِن ) ( چُهرِستِن ) ( جُهرِستِن ) را می سازند.
شُهرِستِن = سرازیر شُدن , روان شده , جاری شدن
چُهرِستِن = سرازیر شُدن , روان شده , جاری شدن
جُهرِستِن = سرازیر شُدن , روان شده , جاری شدن
( جُر ) یا ( جُهر ) با تغییری متناسب با زبان عربی بعنوان ریشه وارد زبان عربی شده و ریشه ی سه حرفی ( جری ) را بوجود آورده و سپس در دستگاه صرف , از آن مشتقهایی گرفته اند .
در گویش بختیاری وقتی اشک جاری می شود میگویند ( چُهرست ) یا ( جُهرِست )
کسی که از شیب کوه به سمت پایین سرازیر می شود می گوید ( شُهرِستُم )
آبی که از ناودان جاری می شد را می گویند ( چُهرست )
تکرار ( شُر ) می شود ( شُرشُر ) که برای باران بکار می رود . باران در اصل آبی است که از ابرها جاری شده .
همین ریشه ی دو حرفی ( شُر ) تبدیل می شود به ( شار ) و در وایه ی ( آبشار ) از آن استفاده می شود . تبدیل ( شُر ) به ( شار ) مثل تبدیل ( سَر ) به ( سار ) هست . که در واژه ی ( کوهسار ) از آن استفاده شده .
چس با همین قاعده ( جُر ) به ( جار ) تبدیل می شود . ( جاری = چیزی که روان شده ) یعنی وایه ی ( جاری ) هم فارسی ست .
جریان. [ ج َ رَ ] ( ع مص ) جَرْی. رفتن آب و جز آن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از تاج المصادر بیهقی ) ( از غیاث اللغات ) ( ترجمان القرآن عادل بن علی ) ( از کشاف اصطلاحات الفنون )
واژه جریان
معادل ابجد 264
تعداد حروف 5
تلفظ jar[a]yān
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم مصدر ) [عربی: جرَیان]
مختصات ( آب و هر چیز مانند آن )
آواشناسی jaryAn
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع فرهنگ فارسی معین
یک حزِب یا گروه سیاسی
این واژه بنظر ایرانی است نه عربی که معرب شده است
درزبان کردی گریان به معنی گردش و حرکت است که
باتوجه به اینکه درزبان عربی حرف گ ندارند گریان
تبدیل شده به جریان
واژگانی همچون ( جاری، جریان ) به روشنی واژگانی عربی نیستند.
در زبانِ خویشاوندِ سانسکریت نیز واژه ( jhari ) به چمِ ( رودخانه ) و واژه یِ ( jhara ) به چمِ ( آبشار ) بوده است. این را کنار واژگانی همچون ( شریان ( جریان ) ، شار ) بگذارید.
... [مشاهده متن کامل]
در رویه یِ 122 از نبیگِ ( فرهنگِ سَنسکریت - فارسی ) نوشته یِ ( جلالی نائینی ) - پوشینه یِ دوم - آمده است:
واژه ( جریان ) از واژه ایرانیِ کهن ( شریان ) گرفته شده است. همچنین گریان.
واژه جریان به نگر ( نظر ) معرب شده واژه شریان پارسی می باشد
جریان = شریان
نظر = نگر
حرکت آب، روندگی آب
بستگی به سامان جمله دارد که این واژه چگونه بیاید.
می گوییم جریان فلان چیز چیست که می توان داستان را هم به جای آن به کار برد.
داستان
محل بحث= مبحث
Flow ( جریان ) - ژریان žaryān. جریان اربی نیست بلکه اوستایی و از ریشه *jzar به مانای هرکت روانگی شاریدن ( شُریدن ) گرفته شده و یان ( ی آن ) همانست که در گویان ( گو ی آن ) و سریان ( سر ی آن ) رویان ( رو ی آن ) شریان ( شر ی آن ) روان دوان و خندان دیده میشود و پایایی یک هالت را نشان میدهد. ازینرو واژه مجری و مجرا ریشه پارسی دارد.
... [مشاهده متن کامل]
*نزدگاه ( منبع ) : Avesta Grammar in Comparison with Sanskrit - William Jackson
من" تَزان" را برای هَموگییِ ( =معادلِ ) جریان به معنی قضیه و ماجرا پیش می نهم این ترم از واژه تَچان پهلوی به معنی روانگی و روانِش آب می باشد که ریشه در کارواژه ی تَچیدن ( رویدن و روان شدن ) دارد، گرته برداری شده تزان واگویش دیگری از تَچان است روند دگردیسی وات ( حرف ) چ به ز در فرآیند گذر واژه ها از پهلوی به پارسی نو دیده می شود که هنجاروَر است نمونه:
... [مشاهده متن کامل]
واچار/واژار ( پهلوی ) که در پارسی نو به ""بازار"" و"" واجار"" ( به معنی معرکه گرفتن و جارزدن ) واگَشته و این تزان ( =جریان ) در ان دیده می شود
Flow ( جریان ) - ژریان žaryān. جریان اربی نیست بلکه اوستایی و از ریشه *jzar به مانای هرکت روانگی شاریدن ( شُریدن ) گرفته شده و یان ( ی آن ) همانست که در گویان ( گو ی آن ) و سریان ( سر ی آن ) رویان ( رو ی آن ) شریان ( شر ی آن ) روان دوان و خندان دیده میشود و پایایی یک هالت را نشان میدهد. ازینرو واژه مجری و مجرا ریشه پارسی دارد.
... [مشاهده متن کامل]
*نزدگاه ( منبع ) : Avesta Grammar in Comparison with Sanskrit - William Jackson
روند، گذران، گردش، روایی، شارش ( از شار ( اِمص ) فروریختن آب و شراب و امثال آن را خوانند مانند آبشار و سرشار. ( فرهنگ جهانگیری ) ( برهان قاطع ) . ریختن آب . ( غیاث ) . جریان آب . ( فرهنگ شاهنامه ) ) .
در پارسی " تچش " از بن تچیدن به چم روانش و روان شدن.
روانش
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٠)