جرهد

لغت نامه دهخدا

جرهد. [ ج َ هََ ] ( ع ص ) شتاب رو و شادمان. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ).جُرهُد. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( متن اللغة ).

جرهد. [ ج ُ هَُ ] ( ع ص ) جَرهَد. شتاب رو و شادمان. ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). رجوع به این کلمه شود.

جرهد. [ ج َ هَُ ] ( اِخ ) نام قلعه استوناوند است که در دنباوند طبرستان قرار دارد، و از اعمال ری میباشد. این قلعه از قلاع مستحکم است. گویند: سه هزار سال و اندی آباد بود.( از معجم البلدان ). و آن را استناباد و استنادباذ واستوناوند نیز گویند. رجوع به کلمه های مزبور شود.

جرهد. [ ] ( اِخ ) ابن خویلدبن مجرة اسلمی مکنی به ابوعبدالرحمان. از اصحاب صفه بود. ابن ربیع گوید: وی در فتح مصر حضور داشت.طبرانی از جرهد روایت کند که با دست چپ غذا میخوردم رسول اکرم ( ص ) گفت : با دست راست بخور. گفتم : آسیب دیده ، پس آن حضرت بر آن دمید و تا هنگام مرگ درد نداشتم. واقدی گوید: در مدینه او را صحبتی بود و به همان جا در آخر خلافت یزید درگذشت و دیگران سال درگذشت او را 61 هَ. ق. گویند. ( از حسن المحاضرة فی اخبار مصرو القاهرة ص 86 ). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.

پیشنهاد کاربران

بپرس