فرّ امنش طوطی از خزران برآورده چنانک
جرامرش جره باز از مولتان انگیخته.
خاقانی.
چنگ همچون جره باز ازرق و کبکان بزم دل بران ازرق وش بلبل فغان افشانده اند .
خاقانی.
درآمد شه از قول آن نوشنازبدان جره ٔکبک چون جره باز.
نظامی.
شکسته دل آمد بمیدان فرازولی کبک بشکست با جره باز.
نظامی.
کسی چون بدست آورد جره بازفروبرده چون موش دندان آز.
سعدی.
بر اوج فلک چون پرد جره بازکه بر شهپرش بسته ای سنگ آز.
سعدی.
بقید اندرم جره بازی که بوددمادم سر رشته خواهد ربود.
سعدی.
از پر جره باز نازک تودشمنت را عقاب میخواهم.
نورالدین ظهوری.
رجوع به جره شود.