جَر و جَرّه از جریان و جاری شدن و جاری بودن می آید. که در فرهنگ های مختلف از همین مفهوم ولی در کاربردهای متفاوت استفاده می شود. مثلاً در عشایر غرب کشور به اون طنابی که امکانات رو از یک طرف رودخانه به طرف
... [مشاهده متن کامل] دیگر به جریان می انداخته جَرّه می گفتند که اصطلاح امروزی زیپ لاین که این کلمه هم در زبان فارسی قدیم استفاده می شده مثل دو چیز به هم زیب شدن و زیبندگی ایجاد کردن مثل کلمه زینب که از زیبندگی و زیبایی ایجاد شده. اصطلاح زیپ لباس و شلوار امروزی هم مُؤَید این مفهوم می باشد. کلمه جَرّه در یک فرهنگ دیگر به بچه های پُر جست و خیز که خیلی در جریان بودند می گفتند بچه جری هست. و اصطلاح جَری بودن هم در کلام به کسی که هر حرفی رو در کلامش جاری می کرده گفته می شده.
در لری کهگیلویه و بویراحمد:
•جِرَه - Jerah
به معنای: یک تیکه نسبتا بزرگ از نان و مانند آن.
جُرّه: نرینه، چابک، پسر نوجوان جَلد. [جُرّگی:نوجوانی]
نمونه:هیچ نفهمیدم! زادن. . . طفولیت. . . جرّگی. . . جوانی. . . پختگی ( کلیدر، ج۶، ص۱۷۴۰ )
توشه راهم جهل. جهل! کهولت. . . پیری، پختگی، جوانی، جرّگی، طفولیت. . . ( کلیدر، ج۶، ص۱۷۴۵ )
محمدجعفر نقوی
وسیله ای که از سیم بوکسل ساخته مشود برای عبور از رودخانه، نوعی پل
جره به ضم ج و تشدید و فتح ر
در گویش خراسانی به معنی پسر نوجوان
گره : در زبان لکی که طبق مستندات تاریخی ، ادبی و فرهنگی ریشه زبان فارسی و انگلیسی است یعنی نوجوان نر ، تازه نرینه ای قابل قبول و امیدوار کننده .
مثال ، : کُر کیکاووس ارا یوژ جره که ، : با ضمن ک و فتحه روی ر �کر� ساکن روی ه ( جره ) . فتحه روی ک و ساکن روی ه در ( که ) = پسر کیکاووس برای خودش جره ای شده ، کنایه از نرینه ای سرحال و توانمند ، قابل قبول و محل امید فامیل
... [مشاهده متن کامل] به نظر بنده جره به معنی دره ی کوچک هست
جُرِّه👈 در استان فارس به معناى کوچک است، کوچک هر چیز را جره گویند. این که اصالت این کلمه فارسی یا عربی و ترکی باشه، نمیدونم. این کلمه با کلمه جَر به معناى دعوا و درگیرى که در فارس هم بکار برده میشود، تفاوت دارد.
مازنی: jare/ - آشغال - آشغالهایی که به علت سبکی روی آب قرار گیرد - برگ و سرشاخه های ریز برای بر افروختن آتش
مازنی/jerre/ فریاد کشیدن - زوزه – صدای گرگ و خوک ۳صدای فریاد انسان ۴شیون ۵صدا
جُرَّه/ dj�rră :حدی از عمر میان کودکی و نوجوانی.
مانند: دختر علی اکبرحاج پسند، تنها فرزند پسر خاله ی گل محمد سفره آورد. جُرّه ای بود
کلیدر
محمود دولت آبادی
در گویش تون ( فردوس ) جُرَّ/ jorra جوان، نوجوان
واژه نامه ی گویش تون
تالیف: محمد جعفر یاحقی
طایفه خلیلی بیگیوند پلنگ *هلیلی - حلیلی* ایل منجزی ایل بختیاروند *بهداروند - بهی دار*
قوم لر
رستم خان بختیاروند پلنگ
شاه حسین خان بختیاروند ایلخان
جهانگیر خان بختیاروند ایلخان
خلیل خان ایل بیگی بختیاروند ایلخان
... [مشاهده متن کامل]
پسران ( شاه منصور خان - احمد خان - مهدی خان خیرالدین خان - اردشیر خان - بلی خان - تاج الدین )
طایفه خلیلی بیگیوند پلنگ معروف به هفت کر بیگی
طایفه هلیگونی ( هلیلگانی - خلیلگان )
طایفه خلیلی بیگیوند پلنگ منجزی
طایفه مال احمدی منجزی
طایفه نیم بنیچه منجزی
طایفه لرخرده منجزی
طایفه ابوالحسنی منجزی
طایفه مازه پهن منجزی
طایفه تاج الدین عبدالهی منجزی
لطفعلی خان آجره بلیوند بختیاروند
طایفه بلیوند ساکن در
خلیل آباد - دولت آباد . . . . . . دهستان لار*لر* بخش لاران *لران* بختیاری
بعد از فتح هند گروهی از طوایف لر بختیاروند در راه برگشت در استان فارس ساکن شدند
مال احمدی منجزی و اولکی
اولک خان پسر بلی خان گپ بختیاروند
بعد از پایان ایلخانی جعفر قلی خان بختیاروند در ایل بختیاری گروهی از ایل لر بختیاروند توسط دولت مرکزی به استان فارس و بوشهر کوچ داده شد
طایفه هلیگویی ( خلیگویی ) لر بختیاری در
روستای جره بوشهر
***
طایفه خلیلی ::هلیلی
جره خان پسر شاه مراد خان پسر آدینه خان بختیاروند
تیره جرعه زیر مجموعه تیره بزرگ بلی بیگیوند طایفه خلیلی بیگیوند پلنگ ایل منجزی بهداروند
نواده بلی خان*بالی*پسر خلیل خان ایل بیگی بختیاروند ایلخان
جره = در ایل بزرگ عرب استان فارس ،
به معانی زیر نیز به کار می رود:
جُرّه = کوچک هر چیز
جِِرِّه = کشیدن و امتداد دادن چیزی، کشیدن چیزی مثل سیگار و وزن کردن چیزی مثال کشیدن گندم که چند کیلو هست.
جَر = دعوا کردن
جِر اِنطه = پاره کن مثل پاره کردن پارچه
جره. ( ج با آوای زبر ) ، ( ا، ص ) ، ( زبان مازنی ) ، ریزه، خرده، ریز.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)