جرندق

لغت نامه دهخدا

جرندق. [ ج َ رَ دَ ] ( اِخ ) جوالیقی آرد: جیم و قاف در عربی با هم در یک کلمه جمع نشوند و اگر در کلمه ای این دو حرف جمع آیند آن کلمه معرب است چنان که در جرندق. ( از المعرب جوالیقی ص 11 ). و محشی در ذیل همان صفحه گوید: در نسخه دیگر «جوندق » ضبط شده و آن خطاست و باز جوالیقی گوید: جیم و قاف در یک کلمه عربی بدون فاصله جمع نگردند چنانکه در جرندق که اسم علم است. ( از المعرب جوالیقی ص 94 ).

جرندق. [ ج َ رَ دَ ] ( اِخ ) شاعری است همدانی. ( منتهی الارب ).

جرندق. [ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان قاقازان از بخش ضیأآباد شهرستان قزوین. این ده در سیزده هزارگزی شمال ضیأآباد و پنجهزارگزی راه شوسه قرار دارد و محلی کوهستانی و معتدل است و 1008 تن سکنه شیعی مذهب دارد که به ترکی و لهجه کردی و کمی فارسی صحبت میکنند. آب آن از قنات و در بهار از رودخانه تأمین میشود و محصول آن غلات دیمی ، انگور، قیسی ، بادام و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی جاجیم و جوراب بافی و راه آن مالرو است و از طریق حسین آباد میتوان ماشین برد. کردهای آنجا از طایفه کاکاوند هستند و تغییر مکان نمیدهند. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1 ).

پیشنهاد کاربران

بپرس