جرمی ایرونز

دانشنامه عمومی

جرمی آیرونز. جرمی جان آیرونز ( به انگلیسی: Jeremy John Irons ) ( زاده ۱۹ سپتامبر ۱۹۴۸ ) بازیگر انگلیسی تبار سینمای انگلستان و آمریکا است. او در کُو در جزیره وایت انگلستان زاده شده است و برندهٔ جایزه امی، جایزه گلدن گلوب، جایزه اسکار، جایزه تونی و جایزه گیلد شده است.
جرمی جان آیرونز در ۱۹ سپتامبر ۱۹۴۸ در جزیره وایت انگلستان زاده شد. پدرش حسابدار بود. در آغاز قصد داشت دام پزشک شود. پس از ترک دانشگاه شربورن، وارد مدرسه هنرهای نمایشی اولد ویک بریستول شد و پس از دو سال آموزش، به این گروه تاتری پیوست. از هم دوره های آن زمانش می توان به دانیل دی لوییس اشاره کرد. در آن زمان در نمایش های متعددی از آثار ویلیام شکسپیر گرفته تا کارهای جو اورتن ظاهر شد.
در سال ۱۹۷۱ به لندن رفت و در آن جا به کارهای مختلفی مثل باغبانی، کف شویی و نصب کاشی دست شویی پرداخت با این حال تلاش برای کسب نقش در تئاتر را کنار نگذاشت. در نمایش موزیکال جذبه الهی با ایفای نقش «یحیای تعمید دهنده»، مورد ستایش قرار گرفت. در سال های بعد فعالیتش را در دو حیطه تئاتر و تلویزیون به طور موازی ادامه داد. نخستین حضور سینمایی او ایفای نقش فرعی یک طراح رقص در نیژینسکی بود. پس از آن در مجموعه ای از اقتباس های ادبی - تآتری ( عمدتاً در نقش های رمانتیک ) ظاهر شد. زن ستوان فرانسوی، از رمان جان فاولز ) ، خیانت ( از هارولد پینتر ) ، اردک وحشی ( از نمایش نامه مارسل پروست ) . در این زمان به عقیده منتقدان، هنوز در آثارش از قالب یک بازیگر تئاتر خارج نشده بود. با این وجود نخستین حضورش در برودوی در ۱۹۸۴ در اجرایی از نمایش نامه چیز واقعی اثر تام استوپارد در کنار گلن کلوز بود، حضوری که یک جایزه تونی هم برای او به ارمغان آورد. ایفای نقش «گابریل» در مأموریت ( فیلم ) یک کشیش ژزوییت در اواخر قرن هجدهم در جنگل های پرت و دور افتاده برزیل، آغاز دوره تازه ای در کارنامه بازیگری او به شمار می آید. در همین سال هم راه همسر دوم بازیگرش سینید کیوساک ( از ۱۹۷۸ ) ، در نقش اصلی چند نمایش شکسپیری از جمله ریچارد دوم برای گروه نمایشی معتبر سلطنتی شکسپیر در لندن ظاهر شد. این فعالیت ها در سال بعد ( ۱۹۸۷ ) ، با حضور او در نقش «پروفسور هنری هیگینز» در نمایش بانوی زیبای من، ادامه یافت. در سال ۱۹۹۰ با ایفای نقش «کلاوس فون بولو» در برگشت خوردن بخت، جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد را به خود اختصاص داد. «فون بولو»، مردی ثروتمند و خوشگذران بود که در سال ۱۹۸۱ متهم به قتل همسر خود شد: زن به حال اغماء افتاده و هنوز هم پس از سال ها، در ال بی هوشی به سر می برد و در واقع از نظر پزشکی مرده به شمار می آید. «فون بولو» از سوی دادگاه به سی سال زندان محکوم شد. اما در ۱۹۸۵ درخواست تجدید نظر کرده و به یاری وکیلی زبردست از زندان نجات یافت. خود آیرونز در مصاحبه ای از دیوید کراننبرگ به عنوان بهترین کارگردانی که با او کار کرده، یاد کرد. با دیدن دو فیلم مشترک آیرونز و کراننبرگ، یعنی شباهت کامل و م. باترفلای، به راحتی می توان با او هم رأی شد. در شباهت کامل نقش دوگانه دانشمندان دوقلو، «الیوت» و «بورلی»، را به عهده داشت؛ دوقلوهایی که دارای خصایصی متفاوت بودند، در حالی که «الیوت» اجتماعی و خوش گذران بود، «بورلی» شخصیتی منزوی و درون گرا داشت. با این حال به رغم این تفاوت های ظاهری، در طول فیلم دو برادر، آرام آؤام، مشخصه هایی که آنان را از یک دیگر جدا می کرد، را از دست دادند و به هم نزدیک شدند، تا جایی که در انتها تشخیص آن دو از یکدیگر غیرممکن به نظر می رسید. نقش آفرینی آیرنز به ویژه در نقش «بورلی» معتاد که در آستانه فروپاشی روانی قرار می گیرد، بی نقص بود. کراننبرگ در گفتگویی اشاره می کند که ایفای این دو نقش در آن واحد نیاز به قدری حالت اسکیزوفرنی داشت که او آن را در شخصیت سینمایی آیرونز دیده بود ( گذشته از این که ایفای نقش های دوگانه برای آیرونز با سابقه کارش در زن ستوان فرانسوی حیطه ناآشنایی نبود ) . او به خاطر بازی در این فیلم جایزه بهترین بازیگر منتقدان فیلم نیویورک را به خود اختصاص داد. در م. باترفلای، نقش بغرنج و پیچیده دیگری را به عهده داشت. دیپلماتی فرانسوی که در پکن با یک زن جوان خواننده اپرا روابطی پیدا کرده و در نهایت در می یابد که او مردی جاسوس بوده است در خسارت، به لحاظ خصایص فیزیکی ( مثل سیمای سنگی و رسوخ ناپذیرش ) و هم چنین سبک بازیگری اش، برای تجسم بخشیدن به احساسات و تمایلات درونی مردی متشخص که شیفته محبوبه پسرش شده، انتخاب مناسبی به نظر نمی رسید. در فیلم کافکا، نقش «فرانتس کافکا» را به عهده داشت که وارد فضای گوتیک رمان های خودش شده. در واقع او در این جا نه نقش خود «کافکا» بلکه نقش شخصیتی دیرجوش و منزوی، با دل شوره ها و پریشانی های درونی و تفکرات کافکایی را به عهده داشت. صدای بم، آمرانه، عمیق و متمایزش که ( مثل سایر بازیگرانی که از تئاتر به سینما آمده اند ) از عوامل تشخیص او به شمار می آید، در فیلم نقاشی متحرک بلند شیر شاه به شخصیت «اسکار»، شیر خبیث فیلم جان می بخشید. او به لحاظ ویژگی های فیزیکی اش، مثل چهره سرد و بی حالت و صدای نافذ، برای ایفای نقش شخصیتی خبیث، انتخابی ایدئال می نمود. جان مک تیرنان، در فیلم جان سخت با تمام نیرو، با سپردن نقش شخصیتی منفی فوق العاده با هوش و باوقار ولی شیطان صفت فیلم به او، از این امکان بالقوه وی به خوبی استفاده کرد. آیرونز در این فیلم نقش «سیمون»، برادر شخصیت خبیث اولین فیلم از این سری یعنی «هانس» ( با بازی آلن ریکس ) را به عهده داشت. در لولیتا گر چه موفق به زدودن خاطره بازی درخشان جیمز میسن در نسخه ۱۹۶۲ استنلی کوبریک از اذهان نشد، اما به نوبه خود و به ویژه با بهره گیری از طنز سیاهی که آن را در ارائه شخصیت «کلاوس فون بولو» نیز به گونه ای دیگر نمایانده بود، توانست تصویری متفاوت از این عاشق پریشان حال و سرگشته زمان ولادیمر ناباکوف ارائه دهد. سبک بازیگری آیرونز، به همان اندازه که تحسین فراوان برانگیخته، انتقاداتی را نیز به دنبال داشته است. بعضی او را بازیگری متکی به «گفتگو» می دانند که هنوز از پس زمینه تآتری خود جدا نشده است، برخی خرده گیران نیز او را بازیگری می دانند که به تنهایی قادر به پیش بردن فیلم نیست و همواره نیازمند حضور بازیگری پرتوان در کنارش ( مثل رابرت دنیرو در مأموریت ( فیلم ) و گلن کلوز در برگشت خوردن بخت ) است. اما مسلماً حضور او در نقش هایی درونی و پیچیده مثل شباهت کامل و کافکا، که در آن ها با بازیگرانی برجسته ای نیز هم راه نبوده را می توان خط بطلانی بر این گونه ادعاها دانست.
عکس جرمی آیرونزعکس جرمی آیرونزعکس جرمی آیرونز
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

پیشنهاد کاربران

بپرس