عقل جگر تفته ای است همت خشک آخوری است
جرعه کش جام او زله برخوان او.
خاقانی.
دادگرا فلک ترا جرعه کش پیاله باددشمن دل سیاه تو غرقه بخون چو لاله باد.
حافظ ( از بهارعجم ).
راهم مزن بوصف زلال خضر که من از جام شاه جرعه کش حوض کوثرم.
حافظ.
حافظ از حشمت پرویز دگر قصه مخوان که لبش جرعه کش خسرو شیرین من است.
حافظ ( دیوان چ قزوینی ص 38 ).
خونین جگران را چه غم از ناز و نعیم است عاشق که بود جرعه کش دوست ندیم است.
فغانی شیرازی ( از ارمغان آصفی ).