جرعه برچیند آفتاب از خاک
من هم از خاک جرعه چین باشم.
خاقانی.
برخاک در تو خون چشمم خاقانی جرعه چین نویسد.
خاقانی.
جرعه چینان مجلس همه ایم چه عجب خاک پی سپر مائیم.
خاقانی.
آستانت را به رخ شاهان عالم خاکروب بزم گاهت را به لب حوران جنت جرعه چین.
سلمان ساوجی ( از بهارعجم ) ( از ارمغان آصفی ).
رجوع به جرعه چیدن شود.