فنکرنه فنفرن و امترست به
هو جاء هادیة و هاد جرشع.
ابوذویب ( از اقرب الموارد ).
مردم بزرگ سینه. ( مهذب الاسماء ). || وادی بزرگ شکم. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). ج ، جَراشِع. ( منتهی الارب ). جراشع؛ وادیهای بزرگ شکم و کوههای خرد و درشت. ( از متن اللغة ) ( از ذیل اقرب الموارد ). مؤلف ذیل اقرب الموارد گوید: این معنی را صغانی آرد و مفردی برای آن ذکر نکرده است و صاحب تاج گوید: بظاهر مفرد آن جرشع بر وزن قنفذ است. ( از ذیل اقرب الموارد ). || کوه خرد ستبر درشت. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از متن اللغة ) ( از ذیل اقرب الموارد ). ج ، جَراشِع. ( منتهی الارب ). رجوع به معنی فوق شود.