جرس

/jaras/

مترادف جرس: جلاجل، درای، زنگ

برابر پارسی: زنگ، درای، بَرَنگ

معنی انگلیسی:
bell

لغت نامه دهخدا

جرس. [ ج َ رَ ] ( ع اِ ) درای و زنگ. ( منتهی الارب ). جسمی توخالی که از آهن و مس سازندو آلتی بر آن کوبند تا آواز دهد. ( از المنجد ). درای. ( دهار ) ( مهذب الاسماء نسخه خطی ) ( آنندراج ). زنگ. ( انجمن آرا ). مطلق زنگ. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). درای کلان و گهریال. ( غیاث از بهارعجم ). جلجل. ( برهان ). جلجل که با آن زنگ زنند. ( از متن اللغة ). زنگ که برگردن چارپایان بندند. ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). زنگوله ، زنگله. درا. ( یادداشت مؤلف ). «و منه لابأس ان یحرس بالاجراس فی سبیل اﷲ». ( از اقرب الموارد ). و فی الحدیث : لاتصحب الملائکه رفقة فیها کلب او جرس. ( منتهی الارب ). ج ، اجراس. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد )( متن اللغة ). مؤلف فرهنگ آنندراج آرد: جرس به معنی درای است لیکن از این بیت خواجه نظامی :
بغلغل درآمد جرس با درای
بجوشید خون از دم کرنای.
بینهما تغایر معلوم میشود و این مبنی بر آن است که نزد بعضی جرس آن است که بر اطراف آن شاخها باشد مانند مژه های چشم و آن را زنگ نیز گویند و بستن آن شعار پیکان است و درای آن که مشابه پیاله باشد و شاخها ندارد و میتوان گفت که اینجا بینهما فرق کلانی و خردی ملحوظ است ، جرس آنچه کلان باشد و درای آنچه خرد بود و غرض شاعر آن است که همه سازهای جنگ بنوازش درآمد. اما آنچه بعد از استقراء و تتبع بسیار معلوم شده آن است که جرس به معنی مطلق چیزی است که آواز دهد و آن انواعی دارد گاهی بصورت پیاله سازند و گاهی بصورت گوی پردازند و هر دو نوع از روی بود و گاهی بصورت تابه از هفت جوش سازند و به پتک زدن آواز دهد و این بعینه بصورت آن ساعت نواز بود که معمول هند است و آن را گهریال خوانند. به هر تقدیر، ماه ، آفتاب ، دل ، غنچه ، جام و مانند آن از تشبیهات اوست. ( از آنندراج ). مقایسه کردن بین معنی جرس که عربیست با درای فارسی معلوم نیست به چه منظور بعمل آمده است. || زنگی که برای اعلام نماز نوازند. ( ازاقرب الموارد ). ناقوس. ( المنجد ). و ربما استعملو کلمة الناقوس للجرس. ( المنجد ذیل کلمه ناقوس ) :
غو پاسبانان و بانگ جرس
همی آمد از دور و از پیش و پس
فردوسی.
برآمد غو پاسبان و جرس
ز لشکر نبد خفته بسیار کس.
فردوسی.
همان زنگ زرین و زرین جرس
که اندر جهان آن ندیده ست کس.
فردوسی.
بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

زنگ، درای زنگی که برگردن چهارپایان ببندند، بندوزندان، شکنجه و آزار
( اسم ) ۱- زنگ درای . ۲- صدایی که از بر هم خوردن دو چیز حاصل شود. یا جرس در گلو بستن . دعا کردن به آواز خوش .
نام پسر لاطم بن عثمان بن مزینه است

فرهنگ معین

(جَ ) (اِ. ) ۱ - (مص ل . ) سخن گفتن . ۲ - نغمه سرودن . ۳ - (اِ. ) آواز نرم
(جَ رَ ) [ ع . ] (اِ. ) زنگ ، درای .

فرهنگ عمید

زنگ، به ویژه زنگی که بر گردن چهارپایان می بستند.
=چَرَس: کاروان رفت و تو در راه کمینگاه به خواب / وه که بس بی خبر از این همه بانگ جرسی (حافظ: ۹۰۸ ).

گویش مازنی

/jeres/ پایین بمان

پیشنهاد کاربران

جَرْس: صدا یا صداى آهسته، قسمتی از چیزى
جَرَس : زنگ زنگوله ، ناقوس ، زنگ اویختن به ، دارای زنگ کردن ، کم کم پهن شدن ( مثل پاچه شلوار ) ، زنگ اخبار ، وزوزکن ، زنگی که عبارت است از کاسه و چکشی که اهسته بر ان میزنند ، صدای زنگ دراوردن
درا
جرس در زبان لری یعنی پیچ خورد
جرس : زنگی که بر گردن چهار پایان میبستند
ما به زنگوله ای بزرگ که بر گردن دوبر ( بز نر جلورو ) گله اندازند داراق میگوییم، ، شهرکردیها دالاق گویند. که جرس معروف شده است.
یک دسته از زنگوله های کوچک را جرس میگویند این کلمه پیش نهادی من است نه یک عدد زنگ را
جرسدان / جرسدان سلمان فارسی / در متن عجدوانی آمده است

زنگوله

بپرس