بغلغل درآمد جرس با درای
بجوشید خون از دم کرنای.
بینهما تغایر معلوم میشود و این مبنی بر آن است که نزد بعضی جرس آن است که بر اطراف آن شاخها باشد مانند مژه های چشم و آن را زنگ نیز گویند و بستن آن شعار پیکان است و درای آن که مشابه پیاله باشد و شاخها ندارد و میتوان گفت که اینجا بینهما فرق کلانی و خردی ملحوظ است ، جرس آنچه کلان باشد و درای آنچه خرد بود و غرض شاعر آن است که همه سازهای جنگ بنوازش درآمد. اما آنچه بعد از استقراء و تتبع بسیار معلوم شده آن است که جرس به معنی مطلق چیزی است که آواز دهد و آن انواعی دارد گاهی بصورت پیاله سازند و گاهی بصورت گوی پردازند و هر دو نوع از روی بود و گاهی بصورت تابه از هفت جوش سازند و به پتک زدن آواز دهد و این بعینه بصورت آن ساعت نواز بود که معمول هند است و آن را گهریال خوانند. به هر تقدیر، ماه ، آفتاب ، دل ، غنچه ، جام و مانند آن از تشبیهات اوست. ( از آنندراج ). مقایسه کردن بین معنی جرس که عربیست با درای فارسی معلوم نیست به چه منظور بعمل آمده است. || زنگی که برای اعلام نماز نوازند. ( ازاقرب الموارد ). ناقوس. ( المنجد ). و ربما استعملو کلمة الناقوس للجرس. ( المنجد ذیل کلمه ناقوس ) :
غو پاسبانان و بانگ جرس
همی آمد از دور و از پیش و پس
فردوسی.
برآمد غو پاسبان و جرس ز لشکر نبد خفته بسیار کس.
فردوسی.
همان زنگ زرین و زرین جرس که اندر جهان آن ندیده ست کس.
فردوسی.
بیشتر بخوانید ...