جردله

لغت نامه دهخدا

( جردلة ) جردلة. [ ج َ دَ ل َ] ( ع مص ) نزدیک افتاده شدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). مشرف به سقوط شدن. ( از متن اللغة ). نزدیک افتادن شدن. ( ناظم الاطباء ). مجدالدین گوید: و وقع فی صحیح البخاری «فمنهم الموبق بعمله ( ای مهلک ) و مهم المجردل »ای المصروع. اصیلی هر دو را با جیم و را ضبط کرده وبنزدیک به سقوط شدن ، تفسیرکرده است. و جمهور «مخردل » با خاء و را روایت کرده اند و ابن صابونی آنرا «مجزدل » با جیم و زاء معجمه حکایت کرده و این روایت اخیروهم است. ( از منتهی الارب ) ( از ذیل اقرب الموارد ).

پیشنهاد کاربران