اذاماکنت فی قوم شهاوی
فلاتجعل شمالک جردبانا .
فراء ( از اقرب الموارد ).
|| آنکه دست بر طعام نهد تا دیگری نخورد یا بدست راست خورد و بدست چپ منع کند. جُردَبان. جَردَبی . ( از متن اللغة ) ( از منتهی الارب ). یا آن که با دست راست نان خورد و با دست چپ دیگران را از خوردن منع کند. ( از اقرب الموارد ) ( از المعرب جوالیقی ) جُردَبان. جُردّبی . ( از منتهی الارب ) ( از متن اللغة ). جَردَبیل. ( منتهی الارب ). رجوع به کلمات مزبور شود. || طفیلی یعنی کسی که ناخوانده بضیافت آید. ( از متن اللغة ) ( منتهی الارب ).جردبان. [ ج ُ دَ ] ( معرب ، ص ، اِ ) نگاهبان نان. جَردَبان. ( منتهی الارب ) ( متن اللغة ). || طفیلی. ( متن اللغة ). رجوع به جردبان شود. || آنکه دست بر طعام نهد تا کسی نخورد یاکسی که با دست راست خورد و دست چپ را بر طعام نهد. ( از متن اللغة ). رجوع به جَردَبان و جَردِبی شود.