جرجه

لغت نامه دهخدا

( جرجة ) جرجة. [ ج َ رَ ج َ ] ( ع اِ ) جاده. ( منتهی الارب ). در متن اللغة جرجه بسکون را بدین معنی آمده است. رجوع به جَرجَه شود. || میانه راه. ( منتهی الارب ). بدین معنی در متن اللغة بسکون را ضبط شده است. رجوع به کلمه مزبور شود.

جرجة. [ ج َ ج َ ] ( ع اِ ) جاده میان راه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج )( ناظم الاطباء ). || جاده. ( از متن اللغة ). به هر دو معنی در منتهی الارب با را محرکه ضبط شده است. رجوع به کلمات مزبور شود. بگفته ابوزید به معنی وسط راه. ( از ذیل اقرب الموارد ). و اصمعی خرخه با خاء معجمه به این معنی ضبط کرده و ریاشی قول اصمعی را صواب دانسته است. بعقیده ابوزید این کلمه از جرج الخاتم فی اصبعه مأخوذ است ولی اصمعی آن را از الطریق الاخرج الواضح مأخوذ میداند و اکثر این کلمه را با خاء معجمه ضبط کرده اند. ( از لسان از ذیل اقرب الموارد ). || راه روشن. ( از ذیل اقرب الموارد ).

جرجة. [ ج ُ ج َ ] ( ع اِ ) خرجینة. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از قطر المحیط ) ( ناظم الاطباء ). ج ، جُرج ، جُرَج. ( از قطر المحیط ) ( منتهی الارب ). خریطه ای است خرجینه مانند که دارای پایین گشاد و بالای تنگ باشد. ( از قطر المحیط ). ظرفی است چرمی مانند خرجین که پائین آن گشاد و سر آن نسبةً تنگ است و توشه رادر آن نهند. ( از ذیل اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ) ج ، جُرج. ( متن اللغة ) ( منتهی الارب ). || زمین سخت. ( متن اللغة ). غنج. ج ، جُرج. ( مهذب الاسماء ).

جرجة. [ ج َ رَ ج َ] ( اِخ ) نام امیرلشکر روم در جنگ یرموک و او مسلمان شده است. ( آنندراج ) ( از متن اللغة ) ( منتهی الارب ).

جرجة. [ ج ُ ج َ ] ( اِخ ) بنوجرجة. نام طایفه است بمکه. ( از متن اللغة ). باشندگان مکه. ( منتهی الارب )( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). و رجوع به بنوجرجه شود.

پیشنهاد کاربران

بپرس