آیینه حسود ترا موریانه خورد
نی نی که کرد صورت او جرجر آینه.
باقر کاشی ( از آنندراج ).
جرجر. [ ج ِ ج ِ ] ( ع اِ ) نخود. || باقلا. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ) ( ناظم الاطباء ). باقلای صغیر. ( یادداشت مؤلف ).جَرجَر. ( منتهی الارب ) ( متن اللغة ) ( اقرب الموارد ).
- جرجر مصری ؛ ترمس. ج ، جراجر. ( یادداشت مؤلف ).
|| شتر بسیارآواز. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || تره تیزک. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از متن اللغة ). جرجیر. ( ازمنتهی الارب ) ( متن اللغة ). شکاعی. ( مهذب الاسماء ).
جرجر. [ ج ِ ج ِ ] ( اِ صوت ) در تداول عامه صدای پاره کردن کاغذ. ( یادداشت مؤلف ). آواز دریدن کاغذ و جامه آهاردار. حکایت صوت پاره کردن کاغذ یا جامه. نام آواز دریده شدن پیاپی کاغذ و پارچه و مانند آن. ( یادداشت مؤلف ).
- جرجرکردن ؛ پاره کردن. تکه تکه کردن.
جرجر. [ ج ِ ج ِ ] ( اِ ) وزن دوثلث مثقال. ( یادداشت مؤلف از مفاتیح ).
جرجر. [ ج ُ ج ُ ] ( ع اِ ) الجرجر من الابل ؛ شتر بسیارآواز. ( از متن اللغة ).
جرجر. [ ج ُ ج ُ] ( اِ ) جرجرمصری. رجوع به جرجرمصری شود. ( از دزی )
جرجر. [ ج ُ ج ُ ] ( اِخ ) نام کوهی است که از طرف مشرق الجزایر. ( الجزیره ، پایتخت الجزایر ) بسوی شهر «بجایه » کشیده شده است. ارتفاع آن 2300 متر میباشد. ساکنان آن از قبایل بربرند. ( از قاموس الاعلام ترکی ج 3 ).