جرثومه
/jorsume/
مترادف جرثومه: اصل، جرثوم، ریشه، مایه، انگل، میکرب
برابر پارسی: مایه، ریشه، بن مایه، بن
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
( اسم ) واحد جرثوم
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. [قدیمی] ریشۀ درخت.
۳. [قدیمی] میکروب.
جدول کلمات
مترادف ها
جوانه، غنچه، دکمه، جرثومه، الفکه، نرم تن یا صدف گرد کوچک خوراکی
پیشنهاد کاربران
سلول
یاخته
ریشه فساد
لانه، آشیانه، اقامتگاه
به معنای لانه، آشیانه، اقامتگاه، سرچشمه، هسته و منبع چیزی است. جرثومه فساد یعنی منشاء و خاستگاه فساد.