لغت نامه دهخدا
جرثوم. [ ج ُ ] ( ع اِ ) اصل هر چیز. جُرثومَة. ( از قطر المحیط ) ( از اقرب الموارد ). || اصل و نجیب و دارای اصل استوار. ( ناظم الاطباء ).
جرثوم. [ ج ُ ]( اِخ ) خشنی بن ناشر یا ناشم صحابی است یا آن جرهم است. ( منتهی الارب ). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.
فرهنگ فارسی
۱-( اسم ) اصل ریشه . ۲- خاک اطراف ریش. درخت .۳- خان. مورچه .۴- میکرب انگل . ۵- اصیل نجیب دارای اصل استوار. جمع : جراثیم .
اصل هر چیز یا اصیل و نجیب و دارای اصل استوار .
فرهنگ معین
(جُ ) [ ع . ] ۱ - (اِ. ) اصل ، ریشه . ۲ - خاک اطراف ریشة درخت . ۳ - خانة مورچه . ۴ - میکروب ، انگل . ۵ - (ص . ) اصیل ، نجیب . ج . جراثیم .