جرایت

لغت نامه دهخدا

جرایت. [ ج ِ ی َ] ( ع اِ ) وظیفه روان. جرایة. رجوع به جرایة شود.

جرایة. [ ج ِ ی َ ] ( ع اِ ) وظیفه روان. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). جَرایَة. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). اجری. جری. جیره. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به جَرایة شود. || ( اِمص ) وکیلی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). وکیلی و سفیری. ( ناظم الاطباء ). وکالت. ( اقرب الموارد ). رسالت و وکالت. ( قطر المحیط ). جَرایَة. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ). || کودکی دختران. جَرایَة. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). جَراء، به معنی کودکی دختران. رجوع به کلمه مزبور شود.

جرایة. [ ج َ ی َ ] ( ع اِمص ) دلیری و به این معنی نادر است. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ). || وکیلی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). وکالت. ( از اقرب الموارد ). رسالت و وکالت. ( قطر المحیط ). شغل وکیل و سفیر. ( ناظم الاطباء ). || کودکی دختران. ( منتهی الارب ). کودکی. ( قطر المحیط ) ( از ناظم الاطباء ). یقال : جاریة بینةالجرایة. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). جِرایَة. در معانی اخیر. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || فتوت. ( از اقرب الموارد ). جوانمردی. ( از قطر المحیط ). || سیر و رفتار. ( ناظم الاطباء ). || ( اِ ) وظیفه ٔروان. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). وظایف جاری. ( قطر المحیط ) ( اقرب الموارد ). || غذای روزانه که به سربازان داده شود. ( قطر المحیط ).

فرهنگ فارسی

وظیفه روان جرایه

پیشنهاد کاربران

بپرس