جرانیدن

لغت نامه دهخدا

جرانیدن. [ ج ِ دَ ]( مص ) جراندن. جر دادن. ( یادداشت مؤلف ). || دندان غرچه ، دندان کروچه کردن : [ خداوند علت کرم را ] نبض ضعیف گردد و اطراف و اندامها از بیرون سرد شود و اندامها در یکدیگر می خاید [ شاید: می ساید ] و می جراند و لعاب از دهان میرود. ( از ذخیره خوارزمشاهی ). نخست تنگی نفس زیادت گردد [در بعض تشنج ها] چشمها زود از خود برهم زدن گیرد و احول شود و دندانها می جراند و گردن کژ شود. ( ذخیره خوارزمشاهی ).

فرهنگ فارسی

جراندن جر دادن یا دندان غرچه کردن.

پیشنهاد کاربران

بپرس