جراز
لغت نامه دهخدا
جراز. [ ج ُ ] ( ع ص ، اِ ) شمشیر بران. ( منتهی الارب ) ( دهار ) ( مهذب الاسماء ). تیغ و شمشیر بران. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ): «ما انا و الجراز بعاتقی بمحتاج الی اَن اسیر فی خفارة احد». ( متنبی از اقرب الموارد ). || ناقه بسیارخوار. ( ناظم الاطباء ). ناقة جراز؛ ناقه بسیارخوار. ( منتهی الارب ). و در حق ناقه گویند: انها لجرازالشجر؛ یعنی درخت را شکسته و میخورد و همانند شمشیر بران با آن عمل کند. ( از ذیل اقرب الموارد از تاج العروس و لسان ). || آهن پولاد. ( مهذب الاسماء ).
جراز. [ ج ُ ] ( اِخ ) ذوجُراز؛ نام شمشیر ورقأبن زهیر که زهیر بر خالدبن جعفر زده بود و آن شمشیر برجست و کار نکرد. ( منتهی الارب ) ( از شرح قاموس ).
جراز. [ ج ُ ] ( اِخ ) موضعی است به بصره.( از معجم البلدان ). در منتهی الارب و شرح قاموس این کلمه جرأز، یعنی حرف ماقبل آخر همزه ضبط شده است.
جراز. [ ] ( اِخ ) از اعمال سامره است. ( از حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 298 ). در معجم البلدان جُراز بضم جیم ضبط شده و نام موضعی است به بصره. ( معجم البلدان ).
فرهنگ فارسی
فرهنگ عمید
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید