ستندم اذیأتی علیک رعیلنا
بارعن َ جرار کثیرحواصله.
( از اقرب الموارد ).
آن لشکر که از بسیاری گویی خویش همی کشد. ( مهذب الاسماء ). || آن کژدم کوچک که دنبال همی کشد. ( مهذب الاسماء ).- جیش جرار ؛ لشکر گران رو از جهت کثرت و انبوهی.( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
- سپاه جرار ؛ لشکر جرار. رجوع به لشکر جرار شود.
- لشکر جرار ؛ لشکر سخت بسیار. لشکر گران. سپاه جرار :
برخیره نکرده ست بنام تو سراسر
این ملک بی اندازه و این لشکر جرار.
فرخی.
رهی به پیش خود اندر گرفت و گرم براندبزیر رایت منصور لشکر جرار.
فرخی ( دیوان ص 51 ).
سطوتی هست این چنین هایل لشکری هست این چنین جرار.
مسعود.
خزائن آراسته و لشکر جرار و بندگان فرمانبردار. ( چهارمقاله نظامی عروضی ).و بعد از آن لشکری جرار سوار و پیاده جمع کرد و قصدقلعه بیار کرد که مستحفظ آن علی بن حمیدالبیاری بود. ( تاریخ بیهق ص 97 ).ای یک تنه صدلشکر جرار چو خورشید
کارایش این دایره سبز غطائی.
خاقانی.
منصور مقدم او مکرم داشت و در اکرام و اعزاز و اعتنا بمهمات او مبالغت تمام واجب دید و لشکر جرار بکفایت مهم او نامزد کرد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 36 ). در اثناء آن حال رایات ناصرالدین سبکتگین برحسب میعادی که رفته بود برسید با حشمتی بسیار و لشکری جرار. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 106 ). از اولیاء دین ومطوعه اسلام حشمی بسیار و لشکری جرار فراهم کرد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 261 ). || سبوکن. ( دهار ). || سبوفروش. ( دهار ) ( مهذب الاسماء ).بیشتر بخوانید ...