جراد البر
لغت نامه دهخدا
ماهیت آن : حیوانی است معروف و مختلف الالوان با پاهای بسیار بلند و بکمتر از یک هفته بچه می آورد و بر نباتات و اشجار میباشد و بیشتر از یک سال نمیماند و درختی را که بخورد فاسد سازد و نوع بزرگ آن در بعضی سالها تکون آن بسیار میشود و بر هر مزرعه که بنشیند آن مزرعه را میخورد و فاسد میسازد و بهترین آن بزرگ فربه آن است. طبیعت آن گرم و خشک در دوم.
افعال و خواص آن : مبهی و جالی اخلاط غلیظه و جهت امراض قصبة ریه و تقطیر البول مفید است. و خوردن دوازده عدد آن که سر و اطراف آنها را انداخته و با یک درهم مورد خشک ساییده باشند جهت استسقاء مجرب و جهت جذام مفید است و بخور آن جهت بواسیر و عسرالبول و طلای کوبیده پاهای آن جهت ثآلیل و کلف و جرب مفید است بخصوص سوخته آن با سرکه. و طلای جوف تخم آن جهت دفع کلف نافع و خوردن قسم فربه بی بال آن را بریان کرده جهت گزیدن عقرب مفید دانسته اند. و تعلیق نوع سبز گردن بلند آن که در مزارع بهم میرسد جهت رفع تب ربع بالخاصیة مفید و نمک سود آن قلیل الغذا و مولد خلط غیرصالح و مورث جرب و حکه و محرق اخلاط و مجفف است و مصلح آن سکنجبین و انار چاشنیدار یا انارین است و شیره تخم خرفه و تخم خیار نیز گفته اند. و این مؤلف گفته که چون ملخ را بسوزانند ملخهای دیگر از رائحه آن بگریزند و اگر نگریزند بمیرند. ( از مخزن الادویه ). و رجوع به جراد شود.
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید