تعیین کردن یا گذاشتن یا مختص کردن یا معنی دادان یا شناساندن
مثال:وضع زید را برای بچه جر می کنند
مثال:وضع زید را برای بچه جر می کنند
در بعضی فرهنگ ها به معنی فساد و خرابی است
به طور مثال وقتی چیپس یا پفک در معرض هوا قرار میگیرد و حالت تردی را از دست بدهد و به حالت پلاستیکی تبدیل شود میگویند جر شده
به طور مثال وقتی چیپس یا پفک در معرض هوا قرار میگیرد و حالت تردی را از دست بدهد و به حالت پلاستیکی تبدیل شود میگویند جر شده
جَر کردن -
جنگیدن، دَراُفتادن!
جنگیدن، دَراُفتادن!