جذوب

لغت نامه دهخدا

جذوب. [ ج َ ]( ع ص ، اِ ) جاذب ، یعنی ناقه کم شیر. ( از قطر المحیط ). ناقة جذوب ؛ ناقه کم شیر. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). ج ، جَواذب و جِذاب. ( از منتهی الارب ). || کشنده چیزی را. ( آنندراج ) :
صبر و خاموشی جذوب رحمت است
وین نشان جستن نشان علت است.
مولوی.
کاف و نون همچون کمند آمد جذوب
تا کشاند مر عدم را در خطوب.
مولوی.
|| برگرداننده چیزی را از جای وی. ( آنندراج ).

فرهنگ فارسی

( صفت ) بسیار کشنده کشند. چیزی بر گردانند. چیزی را از جای وی .

فرهنگ معین

(جَ ذُ ) [ ع . ] (ص . ) بسیار کشنده .

فرهنگ عمید

کِشنده، جذب کننده: معدۀ خر کَه کشد در اجتذاب / معدۀ آدم جذوب گندم، آب (مولوی: ۵۸۶ ).

پیشنهاد کاربران

جاذب
جذب کننده
بطرف خود کشاننده
کاف و نون همچون کمند آمد جذوب
تا کشاند مر عدم را در خطوب
✏ �مولوی�

بپرس