جذمی

لغت نامه دهخدا

جذمی. [ ج ُ می ی ] ( ص نسبی ) جَذَمی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به این کلمه شود.

جذمی. [ ج َ ما ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ اجذَم ، به معنی بریده دست یا آنکه سرانگشتان او رفته باشد. ( اقرب الموارد )( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || گرفتار به علت جذام . ( منتهی الارب ).

جذمی. [ ج َ می ی ] ( ص نسبی ) منسوب است به قبیله جذیمه. ( منتهی الارب ). منسوب به جذیمه است. ( لباب الانساب ). جُذَمی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

جذمی. [ ج َ ذَ ] ( اِخ ) اخیل بن عبیدبن اعشم بن قیس بن حصن بن عبداﷲبن رضابن عمروبن غراب بن جذیمه طائی ، مکنی به ابومقدام. از شاعران بود وی به جذیمةبن ودبن معزبن عتودبن عنیزبن سلامان منسوب است که بطنی است از طائفه طی. رجوع به لباب الانساب شود.

جذمی. [ ج َ ذَ ] ( اِخ )بشربن حنش معروف به جارود منسوب به جذیمةبن عوف بن بکربن عوف بن انماربن عمروبن ودیعةبن لکیزبن افصی بن عبدالقیس است که بطنی بزرگ از ودیعةبن نزارند. و برخی اسم او را جارودبن معلی و بعضی جز آن گفته اند. وی دراصل عبدی و سپس جذمی است. او را با پیغمبر اکرم ( ص )صحبتی است و از وی روایت دارد. ( از لباب الانساب ).

جذمی.[ ج َ ذَ ] ( اِخ ) ذواب بن ربیعةبن عبیدبن اسعدبن جذیمه اسدی جذمی. وی منسوب به جذیمةبن مالک بن نصربن قعیربن حرث بن ثعلبةبن ذودان بن اسدبن خزیمه است که با عتیبةبن حرث بن شهاب یربوعی به قتال پرداخته است. ابوسعدو ابونصربن ما کولا، جذمی بسکون ذال ضبط کرده اند. ولی جذمی بفتح ذال صحیح است چنانکه در نسبت ربیعة و حنیفه و جز آن ربعی و حنفی گویند. ( از لباب الانساب ).

جذمی. [ ج َذَ ] ( اِخ ) طرفة الجذمی. از طائفه بنوجذیمةبن رواحةبن قطیعةبن عبس. از شاعران بود. ( از لباب الانساب ).

جذمی.[ ج َ ذَ ] ( اِخ ) مالک بن حرث بن عبدیغوث بن مسلمةبن ربیعةبن جذیمة نخعی جذمی. منسوب است به جذیمةبن سعدبن مالک بن نخع که بطنی است از نخع. ( از لباب الانساب ).

فرهنگ فارسی

مالک بن حرث بن عبد یغوث بن مسلمه بن ربیعه بن جذیمه نخعی جذمی منسوب است به جذیمه بن سعد بن مالک بن نخع که بطنی است از نخع .

پیشنهاد کاربران

بپرس