جذاب
/jazzAb/
مترادف جذاب: فریبنده، گیرا، تودل برو، دلربا، زیبا، ملیح، خوشایند، دلپذیر، دلکش
برابر پارسی: گیرا، دلربا، فریبا، فریبنده
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
جذاب. [ ج ِ ] ( ع اِ ) پیه خرمابن یا پیه سخت از آن. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). شحم خرما یا سخت از آن. ( از اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ). جَذَب. ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ). و فی الحدیث : «کان [ اَی محمد ]یحب الجذب.» ( از اقرب الموارد ). واحد آن جَذابَه. ( منتهی الارب ). || ( مص ) کشیدن. ( یادداشت مؤلف ). کشیدن چیزی از یکدیگر. ( آنندراج ). || با کسی منازعت کردن درکشیدن. ( از قطر المحیط ). نزاع کردن. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). و منه «و کانت بینهم مجاذبات ثم اتفقوا». ( اقرب الموارد ). || برگردانیدن چیزی از جای. ( از قطر المحیط ) ( منتهی الارب ). || ( ص ، اِ ) شترماده کم شیر. ( آنندراج ). || ج ِ جاذبه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء )
جذاب. [ ج َذْ ذا ] ( ع ص ، اِ )جذب کننده. بسیار جذب کننده. بجانب خود کشنده. ( ناظم الاطباء ). قیاساً صیغه مبالغه از جذب به معنی کشیدن است. سخت کشنده. کشنده. ( یادداشت مؤلف ). گیرا. جلب کننده. آنچه یاآنکه سخت توجه مردم را بخود جلب کند.
فرهنگ فارسی
( صفت ) ۱- بسیار جذب کننده بطرف خود کشنده بسیار محکم جذب کننده . ۲- دلکش دلربا: ( ( صورتی جذاب دارد. ) )
پیه خرما بن یا پیه سخت از آن شحم خرما یا سخت از آن . یا شتر ماده کم شیر
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
جدول کلمات
مترادف ها
جاذب، درکش، دراشام، جذاب، جالب، دلربا
جذاب، دلربا، فریبنده، فریبا
جذاب، خوش نما
جذاب، زیرک، چالاک، نکته دان
جذاب، زیبا، دلفریب
مطلق، جذاب، ماهر، صاف، نرم، یک دست، لیز
جذاب، دلربا، گیرنده
جذاب، دوست داشتنی، محبوب
جذاب، دوست داشتنی، محبوب
جذاب، بی پروا، بی باک، زنده دل
جذاب، دلپذیر، زیبا، قوی و زیبا
جذاب، دلپذیر، زیبا، قوی و زیبا
جذاب، عالی، عمده، درجه یک
جذاب، موقر، خوش قیافه، شخصی، با شخصیت، خوش سیما
جذاب، جالب، پولدار، ثروتمند، دارای زندگی اسوده
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
جذاب کسی است که از نگاه به او سیر نمیشویم. فردی که از زیبایی منحصر به فرد و درخشندگی و زیبایی بسیار بالا و به یاد ماندنی برخوردار باشد را میگویند ، کسی که عیبی در او نیست بلکه افتخارات ظاهری و باطنی مثل بیان و سلیقه بسیار بالایی دارد ، او فردی باکمالات است … .
جذاب: همتای پارسی این واژه ی عربی در زبان های باستانی، اینهاست:
زاوین ( مانوی: zaven )
رامانیگ ( پارتی: ramanig )
هاکسو ( سنسکریت: bhāks: جذب با پسوند �او� )
لیاک leyāk ( سنسکریت: ley: جذب با پسوند پهلوی �آک� ) .
زاوین ( مانوی: zaven )
رامانیگ ( پارتی: ramanig )
هاکسو ( سنسکریت: bhāks: جذب با پسوند �او� )
لیاک leyāk ( سنسکریت: ley: جذب با پسوند پهلوی �آک� ) .
جذاب
ریشه:جذب
آهنگ:فعال=کننده فعل
پس می توان گفت جذاب کسی یا چیزی است که "جذب" می کند، جذب برابر گیرش است پس می توان واژه "گیرا، گیرنده" را پیشنهاد داد که "گیرا" بهتر است.
ریشه:جذب
آهنگ:فعال=کننده فعل
پس می توان گفت جذاب کسی یا چیزی است که "جذب" می کند، جذب برابر گیرش است پس می توان واژه "گیرا، گیرنده" را پیشنهاد داد که "گیرا" بهتر است.
گیرنده: جاذب.
گیرندگی: جاذبی
گیرا: جاذبه
گیرایی: جاذبیت.
گیراگ: جذاب.
گیراگی: جذابیت.
و من الله تزریق!
گیرندگی: جاذبی
گیرا: جاذبه
گیرایی: جاذبیت.
گیراگ: جذاب.
گیراگی: جذابیت.
و من الله تزریق!
🇮🇷 همتای پارسی: گیرا 🇮🇷
گیراک: کشاک: رباک.
دلکش
در تورکی به جذاب �eki�ı === چِکیجی
اندرکشنده. [ اَ دَ ک َ / ک ِ ش َ دَ / دِ ] ( نف مرکب ) جذب کننده. ( فرهنگ فارسی معین ) . و رجوع به اندر کشیدن شود.
کاملا مشخصه. جذاب ریشه ش از جذب میاد، یعنی کسی که جذبت میکنی یا بهتر بگم جذبش میشی. یا همون تو دل برو
فریبنده، گیرا، تودل برو، دلربا، زیبا، ملیح، خوشایند، دلپذیر، دلکش
شیرین چهره - زیبا - دوست داشتنی
دل نواز
جذاب و دوست داشتنی=بانمک
دلفریب
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
هاکْسو ( سنسکریت: بْهاکس= جذب + پسوند فاعلی اوستایی «او» )
لایاک ( لایا از سنسکریت: لَیَ= جذب + پسوند «اک» )
لایوگار ( لایوگ از سنسکریت: لَیَیوگَ= جذب + پسوند فاعلی «ار» )
... [مشاهده متن کامل]
سایوجاک ( سایوج از سنسکریت: سایوجیَ= جذب + پسوند فاعلی «اک» )
گیرا، دلربا ( پارسی دری )
هاکْسو ( سنسکریت: بْهاکس= جذب + پسوند فاعلی اوستایی «او» )
لایاک ( لایا از سنسکریت: لَیَ= جذب + پسوند «اک» )
لایوگار ( لایوگ از سنسکریت: لَیَیوگَ= جذب + پسوند فاعلی «ار» )
... [مشاهده متن کامل]
سایوجاک ( سایوج از سنسکریت: سایوجیَ= جذب + پسوند فاعلی «اک» )
گیرا، دلربا ( پارسی دری )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)