جدیله
لغت نامه دهخدا
جدیلة. [ ج َ ل َ ] ( اِخ ) نام جایی است بر سر راه حاجیان بصره. جدیلة در ابیات زیر بعقیده ابوالفرج نام جایی است و نام قبیله نیست :
و ما قربت بحیلة منک دونی
بشی غیر ان دعیت بحیلة
و ما للغوث عندک ان نسبنا
علینا فی القرابة من فضیلة
و لکنا و ایاکم کثرنا
فصرنا فی المحل علی جدیلة.
و ابوزیاد گوید: نام آبی است مر بنی وبربن الاضبطبن الکلاب را. ( از معجم البلدان ).
جدیلة. [ ج َ ل َ ] ( اِخ ) نام منزل یا آبخوری است مر حاجیان بصره را. ( از معجم البلدان ).
جدیلة. [ ج َ ل َ ] ( اِخ ) بطنی از قبیله طی که جوهری آن را آورده و نسب آنان را ذکر نکرده است. سپس گوید: بنوجدیله بنام مادر خود جدیله بنت سبیعبن عمرو از طایفه حمیر معروف هستند. ( از صبح الاعشی ج 1 ص 320 ).
جدیلة. [ ج َ ل َ ] ( اِخ ) نام دختر سبیعبن عمروبن حمیر که مادر قبیله ای است و جدلی منسوب است به آن. ( منتهی الارب ). زرکلی در الاعلام چنین آرد: جدیلة بنت سبیعبن عمرو طائی از حمیر و مادر بطنی است جاهلی از طایفه طی از قحطانیه و نسبت به آن جدلی است. ( الاعلام زرکلی ).بیشتر بخوانید ...
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید