جدیة. [ ج َ دی ْ ی َ ] ( ع اِ ) ادرم زین و پالان. ج ، جدایا. || خون روان. || خون خشک چسبیده بر پوست. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). خون بر تن یا بر زمین. ( مهذب الاسماء ). || ناحیه و سوی. || پاره مشک. || رنگ و بوی. یقال :اصفرت جدیة وجهه. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
جدیة. [ ج َ ی َ ] ( ع اِ ) ادرم زین و پالان. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). ج ، جِدی و جَدَیات. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).
جدیة. [ ج ُ دَی ْ ی َ ] ( اِخ )نام کوهی است. ( منتهی الارب ). نام کوهی است بنجد. و مردی از آن دیار ابیات زیر را گفته است :
و هل اشر بن الدهر من ماء مزنة
علی عطش مما اَقراّلوقائع
بقیع التناهی او بهضب جدیه
سری الغیث عنه و هو فی الارض ناقع.
( از معجم البلدان ).
حتی جدیة لم نترک بها ضبعاًالالها جزر من شلو مقدام.
محرزبن معسکر. ( از عقدالفرید ج 6 ص 89 ).
جدیة. [ ج َ دی ی َ ] ( اِخ ) ناحیه ای است در نجد و آن سرزمین بنی شیبان بوده. ( از معجم البلدان ).