جدمه

لغت نامه دهخدا

( جدمة ) جدمة. [ ج َ دَ م َ ] ( ع ص ، اِ ) مرد کوتاه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). کوتاه. ( شرح قاموس ) ( مهذب الاسماء ) ( اقرب الموارد ). کوتاه از مردان. ( صحاح ، از اقرب الموارد ) ج ، جَدَم. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( شرح قاموس ) ( ناظم الاطباء ). || گوسپند بلایه و ردی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). گوسپند بد. ( شرح قاموس ). گوسپند زبون و ردی. ( آنندراج ). شاة ردی. ( از اقرب الموارد ). || غوره های خرما که در یک قمع برآیند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). خرمای نارس است که بیرون می آید در یک غلاف. ( شرح قاموس ). بلحات یخرجن فی قمع واحد. ( اقرب الموارد ). || خوشه غیرمالیده و غیرکوفته. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). آن چیزی است که کوفته نشده از خوشه. ( شرح قاموس ). خوشه نامالیده و ناکوفته. ( ناظم الاطباء ). ما لم یندق من السنبل. ( اقرب الموارد ). || خوشه های به چوب برآورده وقت خرمن بباد دادن که آنها را بار دیگر بکوبند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).چیزی است که بیرون آورده میشود از خوشه گندم بچوب وقتی که بباد داده شده است در باد و جدا کرده شده است از او کاه او. ( شرح قاموس ). جَدامَه. ( از شرح قاموس ) ( اقرب الموارد و ذیل آن ). و رجوع به جدامه شود.

پیشنهاد کاربران

بپرس