جدم

لغت نامه دهخدا

جدم.[ ج َ دَ ] ( ع اِ ) مرغی است سرخ منقار مانند گنجشک. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). پرنده ای است مثل گنجشکها که سرخ است منقارهای آنها. ( شرح قاموس ). جدمة یکی آن. ( منتهی الارب ). || ج ِجدمة، یعنی مرد کوتاه. ( از شرح قاموس ) ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || نوعی خرما. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). قسمی است از خرما. ( شرح قاموس ). || مردمان پست. ( از لسان ). الرذال من الناس. ( ذیل اقرب الموارد، بنقل از لسان ).

جدم. [ ج َ ] ( ع مص ) بارآوردن خرمابن و خشک شدن آن. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). میوه دار شدن و خشک شدن درخت خرما. ( از شرح قاموس ). جدمت النخلة جدماً؛ اثمرت و یبست. ( از اقرب الموارد ). || بریدن چیزی. مانند جذل با ذال معجمه. ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

بار آوردن خرما بن و خشک شدن آن یا بریدن چیزی .

پیشنهاد کاربران

بپرس