جدر

لغت نامه دهخدا

جدر. [ ج َ ] ( اِ ) شترماده چهارساله راگویند. ( برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). شتر چهارساله. ( فرهنگ اسدی نخجوانی ) :
چگونه جدری جدری کجا ز پستانش
هنوز هیچ لبی نا گرفته بوی لبن.
منجیک.
فرستاده بر جدری آمد برون
یکی بادپی کوه کوهان هیون.
اسدی.
وجود اشرف دارای دهر ابواسحاق
شکوه و مسند و ایوان و تخت صدر بود
کجاست در همه عالم شهی که همچون او
کمینه بخشش او صد هزار جدر بود.
شمس فخری.
|| ( ع اِ ) دیوار. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). جدار. ( قطر المحیط ). ج ، جُدران. ( قطر المحیط ) ( منتهی الارب ). || گیاهی است که در ریگ روید. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). نبت رملی. ( قطر المحیط ) ( ذیل اقرب الموارد ). ج ، جُدور. ( قطر المحیط ) ( منتهی الارب ) ( ذیل اقرب الموارد ). || حطیم کعبه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( قطر المحیط ). || بن دیوار و جانب آن. || ( مص ) چیچک برآوردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || سزاوار و شایسته و لایق شدن. ( قطرالمحیط ) ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ). || نمودار شدن نبات مانند جدری. ( از منتهی الارب ) ( قطر المحیط ). || برآمدن میوه درخت مانند نخود. ( از منتهی الارب ) ( قطر المحیط ) ( اقرب الموارد ). || آبله ناک شدن دست از کار. ( از منتهی الارب ) ( قطر المحیط ). || پنهان شدن مرد بدیوار.( از منتهی الارب ) ( قطر المحیط ). چادر دیواری ساختن. ( از منتهی الارب ).

جدر. [ ج ِ ] ( ع اِ ) گیاهی است. ( قطر المحیط ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). نام گیاهی است که در ریگ زار روید. ( ناظم الاطباء ). جِدرَه یکی از آن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( قطر المحیط ).

جدر. [ ج ُ ] ( ع اِ ) ج ِ جدار. ( منتهی الارب ). || نباتی است. ( مهذب الاسماء ).

جدر. [ ج َ دَ ] ( ع اِ ) گره گوشت. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). گره گوشت ، خواه خلقی باشد یا از زدن یا از زخم. ( ناظم الاطباء ) ( از قطر المحیط ). جَدره و جُدره یکی از آن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( قطر المحیط ). ج ، اَجدار. ( قطر المحیط ) ( منتهی الارب ).

جدر. [ ج ُ دُ ] ( ع اِ ) جمع جدار که به معنی دیوار است. ( غیاث اللغات ) ( از قطر المحیط ) ( منتهی الارب ).بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

دیوار، جدران جمع، دیوارها، جمع جدار، جوشهایی که روی پوست بدن پیداشود، آبله
( اسم ) جمع جدار دیوارها.
ذو جدر چرا گاهی است بر شش میل از مدینه در ناحیه قبا .

فرهنگ معین

(جَ ) [ ع . ] (اِ. ) دیوار. ج . جدار.

فرهنگ عمید

= جذر۲

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی جُدُرٍ: دیوارها
تکرار در قرآن: ۴(بار)
«جدار» به معنای دیوار است، سپس به هر چیز مرتفع و شایسته، اطلاق شده است.
دیوار. جمع آن جُدُر (بر وزن شتر) است در آنجا دیواری یافتند که می‏خواست بی‏افتد و خراب شود راغب گوید: دیوار را از لحاظ ارتفاع، جدار و از لحاظ اینکه مکانی را احاطه کرده حائط گویند. عربهای بادیه نشین از حیث کفر و نفاق محکمتر، و سزاوارتراندکه حدود آنچه را خدا بر پیامبرش نازل کرده نشناسند. در مجمع فرموده، اجدر از جدر الحائط (به سکون دال) که به معنی اصل و اساس انست، گرفته شده. گویا سزاوار و لایق بودن یک نوع محکمی و پایه است .

جدول کلمات

دیوار

پیشنهاد کاربران

بپرس