چگونه جدری جدری کجا ز پستانش
هنوز هیچ لبی نا گرفته بوی لبن.
منجیک.
فرستاده بر جدری آمد برون یکی بادپی کوه کوهان هیون.
اسدی.
وجود اشرف دارای دهر ابواسحاق شکوه و مسند و ایوان و تخت صدر بود
کجاست در همه عالم شهی که همچون او
کمینه بخشش او صد هزار جدر بود.
شمس فخری.
|| ( ع اِ ) دیوار. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). جدار. ( قطر المحیط ). ج ، جُدران. ( قطر المحیط ) ( منتهی الارب ). || گیاهی است که در ریگ روید. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). نبت رملی. ( قطر المحیط ) ( ذیل اقرب الموارد ). ج ، جُدور. ( قطر المحیط ) ( منتهی الارب ) ( ذیل اقرب الموارد ). || حطیم کعبه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( قطر المحیط ). || بن دیوار و جانب آن. || ( مص ) چیچک برآوردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || سزاوار و شایسته و لایق شدن. ( قطرالمحیط ) ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ). || نمودار شدن نبات مانند جدری. ( از منتهی الارب ) ( قطر المحیط ). || برآمدن میوه درخت مانند نخود. ( از منتهی الارب ) ( قطر المحیط ) ( اقرب الموارد ). || آبله ناک شدن دست از کار. ( از منتهی الارب ) ( قطر المحیط ). || پنهان شدن مرد بدیوار.( از منتهی الارب ) ( قطر المحیط ). چادر دیواری ساختن. ( از منتهی الارب ).جدر. [ ج ِ ] ( ع اِ ) گیاهی است. ( قطر المحیط ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). نام گیاهی است که در ریگ زار روید. ( ناظم الاطباء ). جِدرَه یکی از آن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( قطر المحیط ).
جدر. [ ج ُ ] ( ع اِ ) ج ِ جدار. ( منتهی الارب ). || نباتی است. ( مهذب الاسماء ).
جدر. [ ج َ دَ ] ( ع اِ ) گره گوشت. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). گره گوشت ، خواه خلقی باشد یا از زدن یا از زخم. ( ناظم الاطباء ) ( از قطر المحیط ). جَدره و جُدره یکی از آن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( قطر المحیط ). ج ، اَجدار. ( قطر المحیط ) ( منتهی الارب ).
جدر. [ ج ُ دُ ] ( ع اِ ) جمع جدار که به معنی دیوار است. ( غیاث اللغات ) ( از قطر المحیط ) ( منتهی الارب ).بیشتر بخوانید ...