جدح
لغت نامه دهخدا
جدح. [ ج َ ] ( ع مص ) شورانیدن پِسْت را. ( منتهی الارب ). خلط. ( اقرب الموارد ).عن اللیث : جدح السویق فی اللبن ونحوه اذا خاضه بالمجدح حتی یختلط. ( از اقرب الموارد ). پِسْت تر کردن به آب. ( آنندراج ). مرطوب ساختن پِسْت به آب. ( از اقرب الموارد ). بله بشیی من الماء. ( از اقرب الموارد ).
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید