جدا کرده

لغت نامه دهخدا

جداکرده. [ ج ُ ک َ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) منفصل و گسیخته شده. || دورشده. || منفک. || ممتاز. || مفروز. مفروق. || جداشده.

فرهنگ فارسی

منفصل و گسیخته شده یا دور شده یا منفک یا ممتاز .

پیشنهاد کاربران

بپرس