جدا شده

/jodASode/

معنی انگلیسی:
detached, divided, parted, asunder, disjunctive, segregated

لغت نامه دهخدا

جداشده. [ ج ُ ش ُ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) منفصل و گسیخته. و بازشده. ( ناظم الاطباء ). قطعشده. دورمانده.

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱- منفصل گشته سوا شده . ۲- دور شده . ۳- ممتاز گشته .

واژه نامه بختیاریکا

کُت بُر؛ سر بار کن

مترادف ها

segregated (صفت)
مجزا، جدا شده، تک

disjunct (صفت)
جدا شده

partite (صفت)
جدا شده، قسمتی، جانبه، منقسم به قسمت های جدا جدا

پیشنهاد کاربران

بپرس