جدا ساختن

لغت نامه دهخدا

جدا ساختن. [ ج ُ ت َ ] ( مص مرکب ) جدا کردن. مجزی ساختن. تفریق. عَضو. تَعضیة. ( منتهی الارب ) :
کعبه را هرکس که از میخانه میسازد جدا
لفظ را از معنی بیگانه میسازد جدا.
احسان قمی ( از ارمغان آصفی ).
به سنگ ازیکدگر سازد جدا بادام توأم را.
اثر شیرازی ( از ارمغان آصفی ).

فرهنگ فارسی

جدا کردن مجزی ساختن تفریق

پیشنهاد کاربران

بپرس