جدا افتادن. [ ج ُ اُ دَ ] ( مص مرکب ) دور افتادن. جدا ماندن. دور ماندن : میکند از دیده یعقوب روشن خانه راتا ز یوسف بوی پیراهن جدا افتاده است.صائب ( از آنندراج ).