جدا

/jodA/

مترادف جدا: سوا، مستثنا، قطع، وا، تنها، فرد، مطلقه، مطلق، منفرد، مهجور، جداگانه، علی حده، مجزا، منتزع، منفک، ممتاز، متباین، پراکنده، بریده، گسسته، گسیخته، منفصل، منقطع، ناپیوسته | اکیداً، حقیقتاً، شدیداً، قویاً | ( جداً ) اکیداً، حقیقتاً، شدیداً، قویاً

متضاد جدا: وصل، متصل، پیوسته | شوخی | ( جداً ) شوخی

برابر پارسی: به درستی، به راستی، بی شوخی

معنی انگلیسی:
another, apart, cleft, disconnected, discrete, disjointed, distinct, individual, off, separate, sequesteredmnly, unconnected, seriously, in earnest, [adj.] separate, isolated, loose, [adv.] separately, sequestered, several, solemnly, for-, detached, divided, parted

لغت نامه دهخدا

جدا. [ ج ُ ] ( ص ،ق ) سوا. تنها. منفصل. مفروق. ( ناظم الاطباء ). مفروز.متمایز. جدا بضم اول در اوستا یتا و در پهلوی جت جتاک یا یت یتاک و در اورامانی جیا و همریشه جز وجذ و جد است. جد دین یعنی جدا از دین ، کافر و جدکاره. ( از حاشیه برهان چ معین ). و در تفسیر کشف الاسرارجُداجُد به معنی جداجدا بکار رفته است :
تو باید که دل را بشویی ز کین
ندانی جدا مرز ایران ز چین.
فردوسی.
بدو گفت روئین دژ اکنون کجاست
که آن مرزاز مرز ایران جداست.
فردوسی.
به تیر غمزه دل عاشقان شکار کند
عجب تر آنکه به تیری که از شکار جداست.
بوعبداﷲ ادیب ( از حاشیه فرهنگ اسدی نخجوانی ).
مردم را که ایزد... این دو نعمت عطا داده است لاجرم از بهایم جدا است. ( تاریخ بیهقی ).
همی به آتش خواهند بردنت زیراک
بزور آتش زری شوی جدا ز منی.
ناصرخسرو.
لیکن دو راه آید پیش این روندگان را
کآنجا جدا بباشد از دوزخی بهشتی.
ناصرخسرو.
|| علیحده. ( ناظم الاطباء ). جداگانه. مستقل :
پدرمان جدا مادر ما یکیست
از او بر تن من ز بد راه نیست.
فردوسی.
سوی کردیه نامه ای بر جدا
که ای پاکدامن زن پارسا.
فردوسی.
نباشد جدا مرز ایران ز چین
فزاید ز ما در جهان آفرین.
فردوسی.
بر مردم کاروان رفت شاد
جدا چیز هرکس بدو بازداد.
( گرشاسب نامه ).
|| تنها. بالانفراد. منفرداً : و نشابور را ناحیتی است جدا و آن سیزده روستاست و چهار خان. ( حدودالعالم ).
جدا ز مردم بگذشت ز آب آن دریا
بر از دویست هزار اسب و اشتر و استر.
فرخی.
جدا هر یکی گر یکی مشت خاک
بر او برفشانیدگردد هلاک.
( گرشاسب نامه ).
چون زیر هر مویی جدا یک شهر جان داری نوا
خامی بود گفتن تراجانا که جان کیستی.
خاقانی.
تا جدایی زین و آن بر سر نشینی چون الف
چون بپیوستی بپایان اوفتی هم در زمان.
خاقانی.
دریا کنم اشک و پس بدریا
در هر صدفی جدات جویم.
خاقانی.
بابی از نصر جدا شد و به استرآباد رفت و دعوت قابوس اظهار کرد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 217 ).
منقبض گردندبعضی زین قصص
بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

سوا، تنها، منفصل، ممتاز، جدایی، دوری، فراق
۱- بطور راستی و درستی بحقیقت . ۲- بدون شوخی و هزل . ۳- با سعی و کوشش . ۴- بتاکید.
دهی است از دهستان انگوت بخش گرمی شهرستان اردبیل این ده در بیست و پنجهزار گزی شمال گرمی و هفت هزار گزی شوسه بیله سوار به گرمی واقع شده و محلی است جلگه و گرمسیر که ۱۸۵ تن سکنه شیعی مذهب ترک زبان دارد .

فرهنگ معین

(جُ ) (ص . ) ۱ - سوا، دور از هم . ۲ - تنها، منفرد. ۳ - ممتاز، مشخص .
( جداً ) (جِ دَّ نْ ) [ ع . ] (ق . ) ۱ - به راستی ، بدون شوخی . ۲ - با سعی و کوشش . ۳ - به تأکید.

فرهنگ عمید

۱. متفاوت، متمایز.
۲. دور از هم، سوا.
۳. (قید ) تنها، جداگانه.
۴. [قدیمی] بیگانه.
* جداجدا: (قید )
۱. جداگانه، علی حده.
۲. تک تک، یکی یکی.
* جدا شدن (گشتن ): (مصدر لازم )
۱. پایان دادن به رابطۀ زناشویی.
۲. دور شدن.
۳. گسیخته شدن.
۴. سوا شدن، قطع شدن.
۵. [قدیمی] متمایز شدن.
* جدا کردن (ساختن ): (مصدر متعدی )
۱. از میان بردن پیوند دو چیز یا دو کس با یکدیگر.
۲. سوا کردن، قطع کردن.
۳. از هم دور کردن.
۴. برگزیدن.
۵. متمایز کردن.

گویش مازنی

/jedaa/ جدا – سوا

واژه نامه بختیاریکا

تار و تیچ؛ جُل جل؛ تیچ
تار؛ تاپر؛ جُدا کار؛ فرد

جدول کلمات

سوا

مترادف ها

separate (صفت)
جدا، جداگانه، اختصاصی، منفصل، مجزا، علیحده

apart (صفت)
کنار، جدا

detached (صفت)
جدا، منفصل، غیر ذی علاقه

discrete (صفت)
مجرد، جدا، مجزا

segregate (صفت)
جدا

another (صفت)
غیر، دیگر، دیگری، جدا، سایر

several (صفت)
جدا، مختلف، چندین، چند

strongly (قید)
شدیدا، جدا، قویا

asunder (قید)
جدا، سوا، دونیمانه، دوقسمتانه

فارسی به عربی

آخر , بشدة , عدة , علی حدة , منفصل , منفصلا

پیشنهاد کاربران

جدا به زبان سنگسری
جوا jeva
تِنها tenha
دور دور dor dor
پِرت peret
سِوا seva
جوا بویین jeva bevyin
جوا هاکردن jeva hakerden
ز جدایی دل در آه و غم و وهم
ز جدایی آید پریشانی و حیرانی با هم
...
[مشاهده متن کامل]

جدا ز یار اشک و آه در جمع همیار
ز جدایش با باد صبا شوم هم دم
تا خبر اید ز جلوه جمالش بر مرهم
ز داستان جدایی چه دانی شرح حالم
ز دل لعل فام و اشک اهم در هم
ز جهد بر وصلش خیمه سازمان دیده و آهم
پارسی درد جدایی چون شلاق بر راهم
گر وصل آید غم جدایی شویم رهایی

جدا=منفصل
واژه جدا از پارسی میانه ywdtʾk' ( ǰudāg، �جدا، متفاوت� ) ، در نهایت از پروتو - هندوایرانی *yut�s ( �جدا� ) . این واژه در عربی می شود متفرق این واژه جدا هزار درصد پارسی است.
منابع ها. فرهنگ لغت عمید
فرهنگ کوچک زبان پهلوی
فرهنگ پهلوی به فارسی
فرهنگ ریشه واژگان فارسی
کُردی: جییا jīyā ، جِیا jeyā
واژه جدا کاملا پارسی است اگر حرف بزن تند شما انتشار نمی دهید و نه تحقیق درستی نه چیزی الکی می گویند فلان واژه مال فلان قوم امیدوارم روز یک عزیز دلش برای زبان پارسی عزیز می سوزد تکلیف این واژه پارسی در
...
[مشاهده متن کامل]
هستند یا زبان های بیگانه هستند رو مشخص کنه بعضی دوستان سر جاشون واژه پارسی رو برای قوم دوست دارم جهل کنند چون در ترکی می شود آیرماک این واژه یعنی جدا صد درصد پارسی است.

آرش فرزندم برایت یونجه خریده ام، یونجه بخور و گزافه نگو، همین نام آرش که داری خود نشان دهنده علاقه بسیار مادر مغولت به زبان فارسیست پس عر عر نکن فرزند گوش درازم
جدا از پهلوی یوتاک =یو تاک - یو=یگ=یک و تاک هم تک است
یو از پارسی باستان همان یک است که اکنون در پشتو و پهلوی آذربایجان=تاتی ) گفته میشود و گمان نکنم هیچ نادانی یک را ترکی بداند و تاک و تک و تا هم که پیداست پارسی است -
جدا: از پهلوی ساسانی Yutāk ( بنگرید به یسن، خورتن، و خانک که به جشن، خوردن و خانه ورتیده شدند )
جُدیدن: جدا شدن
جداندن: جدا کردن ( پهلوی: Yutākenitan )
پی رس ها:
فرهنگ پهلوی مکنزی
فرهنگ پهلوی بهرام فره وشی
درعربی :تلاش و کوشش ، بسیار خوب _
در جواب نظر حذف شده نظر نوشته می شه که خیلی جالبه !!
اما در مورد واژه های "جدا" و "یوتاک" باید گفت که هر دو ریشه در زبان ترکی دارند و هر دو از ریشه ak به معنی جدایی و گشایش و باز شدن گرفته شده اند
...
[مشاهده متن کامل]

این ریشه با تغییر به شکلach ( آچ ) به معنی باز کردن در قالب فعل achmak مورد استفاده قرار گرفته است
و از آن مشتق achık شکل گرفته که به معنی باز ، بازشده ، جدا می باشد که از آن شکل واژه achığda یا achuğda به دست می آید که به معنی در حالت باز ، جدا می باشد که از آن �uğda یا همان "جدا" به دست آمده است
از طرفی ریشه ak در روند فرسایشی دیگر ابتدا به شکل ag و سپس ağ یا ay در آمده که حامل معنای "جدایی" می باشد که در قالب فعل aymak حامل معنای جدا شدن ، منفک شدن و… به کار گرفته شده که حتی از آن فعل ayırmak به معنی جدا کردن به دست می آید.
از فعل "aymak" مشتق “ayınt"، " ayıt” و "ayıntı" به دست می آید که به معنی جدا شدگی ، جدا و پخش شدگی می باشد .
ازشکل "ayıt" یا "ayut"با حذف a شکل "yıt" یا "yut" به دست می آمده که به شکل "یوت" و "یوتاک" در فارسی پدیدار شده است .
در کل به این شکلی که توضیح داده شد واژگان "یوتاک" و "جدا" و… همگی خاستگاه در زبان ترکی دارند
اما خب اگر در فارسی پرسیده شود این کلمات چگونه شکل گرفته اند تنها به صورت سطحی خواهند گفت "یوت" از قدیم بوده که در نتیجه یک فرآیند تغییر حروف در گفتار به شکل "جود" در آمده و از آن جداگ و جدا به دست آمده است .
در حالی که "یوت" و "جود" اشکالی از ریشه ترکی ak می باشند و در فارسی هیچ پیشینه ساختاری برای آن ها وجود ندارد .

آره یوتاک هم ترکیه🤦🏻‍♂️😂
چیزی از ریشه یابی و واژه شناسی نمیدونی سخن نگو.
یوتا، جدا، یوتاک ، فارسی هستند.
درباره فارسی پهلوی کتاب نوشته شده میتونی بری بخونی، در هیچ لغت نامه ای جدا ترکی نیاورده شده، از خودت داستان سرایی نکن، در ترکی چیزی به نام یوت نیست. در لغتنامه دهخدا هم واژه ی ( یت ) آمده است.
...
[مشاهده متن کامل]

همچنین درست فرمودید بیشتر واژگان عربی ریشه ی فارسی دارد.
همچنین شما بجای داستان سرایی ، هر گاه برابر فارسیه محافظ را پیدا کردی بیا داستان بنویس، برای منی که ترکی را آموخته ام، لغتنامه هارا خواندام ، نمیتوانی چرت و پرت بدی، همچنین ما زبان ترکی کهن نداریم که بتوانیم با آن بگیم ( واژه ی ایرماک ) ترکیه. و به راستی هم ترکی نیست. !!
ایرمک خودش از ( یار ) فارسی گرفته شده و پسوند فارسی ( اک ) هم به خود گرفته.
همچنین هر واژه ی فارسی که در ترکی هست، ترکی نیست.
مارو نخندون با این ریشه یابی هات😂
با این سخنای بچه گانت خودتو گول نزن.

جُدا واژه ای فارسی است.
جدا خودش ریشه ی بسیاری از واژگان است. نه اینکه از آچلمک ترکی بیاد.
هر واژه ای رو می گویید از ترکی گرفته شده. ، آخه ترکی نه خطی دارد نه کتیبه ی باستانی، نه گویش قدیمی، اروخون هم مغولی به سبک و خط سغدی ( یکی از زبان های ایرانی ) است.
...
[مشاهده متن کامل]

هر کس یه دیدی دارد ولی جُدا اصلا ترکی نیست.
می توان گفت واژه ی آچیلمک از این واژه ی فارسی گرفته شده، . که با افزوده شدن ( چ ) به شکل choodaدر می آید، وچون ترکها واژگان خارجی رو جز اندکی درست تلفظ نمی کنند، به شکل chodamakدرامده ، که با حذف و افزوده شدن برخی حروف پس از آن به شکلachilmacدر آورده اند.
■حالا از دید راستین و علمی میگوییم که:
واژه ی جدا ریشه اش ( جُز ) است.
خود واژه ی ( جُز ) 👇🏼
� ( ( جز در پهلوی ریخت پیوسته و در هم فشرده ی دو واژه ی پهلوی است : یوت از yut az : یوت ستاکی است که در یوتاک ( جدا ) نیز به کار رفته است . ) )
🚫پس دیدید که جدا در پارسی پهلوی ( یوتاک ) بوده است و کاملا فارسی است. و ربطی به ترکی ندارد🚫

بدرود
( ص مرکب ) جدا. دور. وداع کرده :
که کردی شوی و از تو هر دو بدرود
چه ایشان و چه پولی زان سوی رود.
( ویس و رامین ) .
از لب و دندان من بدرود باد
خوان آن سلوت که باری داشتم.
خاقانی.
جدا از فعل ترکی achmak به معنی باز کردن ، جدا کردن ، منفک کردن ، رها کردن ، مطرح کردن ، در میان گذاشتن ، حل کردن ، آشکار کردن ، روشن کردن ، توضیح دادن و. . . . گرفته شده است
از این فعل کلمه "achık "مشتق می شود که به معنی باز ، جدا ، منفک ، رها ، واضح ، روشن ، آشکار و. . . می باشد
...
[مشاهده متن کامل]

از مشتق achık یا achuk شکل " ( a�ığda ( tay" یا
" ( achuğda ( tay" به دست می آید که به معنی در حالت باز ، راها وار ، جداگونه. . . می باشد که با حذف a به شکل "chığda" یا "chuğda" در می آید که با تخفیف و حذف تلفظ "ğ= غین" و تبدیل "ch" به "c=جیم" به شکل نهایی "cıda" یا"cuda" ( جودا ) در می آید که به شکل "جدا" وارد فارسی شده است
"جدا" یک کلمه ترکی است.

علیحده
به نظر من شاید بشود "واقعا" معنی کرد
جُدا، یکی از معانی آن توکش ( Tukash ) و جدا کردن به معنی توکش کردن. مثال، در میوه فروشی، فروشنده میگه میوه ها را توکش نکند و در هم بردارید.
فراق
تنها
سوا
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٠)

بپرس