جخ جخ

لغت نامه دهخدا

جخ جخ. [ ج ِ ج ِ ] ( ع اِ ) حکایت صدای شکم. ( از ذیل اقرب الموارد ). حکایت صوت. ( تاج ، از ذیل اقرب الموارد ).، جخجخ.[ ج َ ج َ ] ( اِخ ) عبیداﷲبن احمد نحوی ، مکنی به ابوالفتح. او راست : اخبار جخطة برمکی. ( از کشف الظنون ).

فرهنگ فارسی

حکایت صدای شکم حکایت صوت
عبیدالله بن احمد نحوی مکنی به ابوالفتح او راست : [ اخبار جخطه برمکی ] .

پیشنهاد کاربران

بپرس