جحوش. [ ج َح ْ وَ ] ( ع ص ، اِ ) کودک استوارناشده. ( منتهی الارب ). کودک است پیش از آنکه سخت شود. ( شرح قاموس ) ( از قطر المحیط ) ( اقرب الموارد ). کودک خُرد سبلت دمیده. ( مهذب الاسماء ) :
قتلنا مخلداً و ابنی حراق
و آخر جحوشاً فوق الفطیم.المعترض الهذلی ( از اقرب الموارد ).
جحوش. [ ج ُ ] ( ع اِ ) ج ِ جحش. ( دهار ).