جحن

لغت نامه دهخدا

جحن. [ ج َ ] ( ع مص ) تنگ گرفتن بر عیال خود از فقر یا بخل. ( از منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( تاج العروس ).

جحن. [ ج َ ح َ ] ( ع مص ) ناگوارد شدن کودک. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( صحاح ).

جحن. [ ج َ ح ِ ] ( ع ص ، اِ ) بطی ءالشباب. ( از منتهی الارب ) ( صحاح ). || گیاه کوتاه و ضعیف بی آب. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از صحاح ) ( از اقرب الموارد ) :
فأنبتها نباتاً غیر جحن.
نمربن تولب ( از تاج العروس ).
و سکون حاء بجهت تخفیف است.( لسان از تاج العروس ). || کنه. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ). || بدپرورده :
و قد عرِقت مغابنها و جادت
بدرتها قِری جحن قَتین.
الشمّاخ ( از لسان العرب ).
- صبی جحن ؛ کودک ناگواردشده. ( صحاح ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( از تاج العروس ).

پیشنهاد کاربران

بپرس