جحش
/jaheS/
لغت نامه دهخدا
- امثال :
الجحش َ لما بذک العیار ؛ مثلی است برای کسی که امر کثیری طلب کند وبدست نیاورد و او را گویند کمتر از آن طلب کن. ( از اقرب الموارد ).
جحش. [ ج َ ] ( اِخ ) دهی است به خابور. ( منتهی الارب ). در معجم البلدان جحشیة ضبط شده است. در تاج العروس نیز جحشیة صحیح دانسته شده. رجوع به جحشیة شود.
جحش. [ ج َ ] ( اِخ ) پدر زینب زوجه رسول ( ص ) است. مؤلف الاصابة آرد: جحش بن رئاب اسدی پدر ابی احمد است. ابن حبان گوید:او را با پیغمبر صحبتی است و جعابی او و پسرش را ازصحابه ای که از رسول ( ص ) روایت کرده اند دانسته است. دارقطنی به اسناد خود روایت کند که رسول ( ص ) او را به این اسم نامیده و قبلاً اسم او برء بود ولی مشهور آن است که اسم دختراو برء بود و رسول ( ص ) آن را به زینب تغییر داده است. ( از الاصابة فی تمییز الصحابة ).
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید