جثی
لغت نامه دهخدا
جثی. [ ج ُ ثا ] ( ع اِ ) ج ِ جثوة. رجوع به جُثوَة شود.
- جثی الحرم ؛ سنگ پاره های یکجا فراهم نهاده بر حدود حرم. ( منتهی الارب ) ( قطر المحیط ) ( آنندراج ).
- || سنگهای گرداگرد حرم که بر آن ذبح کردندی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).
|| بت. ( آنندراج ). بتها که قربانیها بر آن ذبح میکنند. ( از قطر المحیط ).
جثی. [ ج ُ ثی ی ] ( ع مص ) بزانو نشستن. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ) ( اقرب الموارد ). به هر دو زانو نشستن. ( آنندراج ). || ایستاده شدن بر سر انگشتان. ( از قطر المحیط ) ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). ایستادن بسرانگشت پای. ( آنندراج ). || ( ص ، اِ ) جِثی . رجوع به جِثی شود.
جثی.[ ج َ ثی ی ] ( اِخ ) نام کوهی است. ( از منتهی الارب ).
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید