جثامه
لغت نامه دهخدا
جثامة. [ ج َث ْ ثا م َ ] ( اِخ ) ابن قیس. ابن منده از او یاد کرده و از طریق حبیب بن عبید الرحبی از ابی بشر از جثامةبن قیس مرفوعاً حدیثی درباره روزه نقل کرده است ولی در اسناد روایت مزبور اشخاص مجهولی وجود دارند. وی از اصحاب رسول اکرم ( ص ) بوده است. ( از الاصابة فی تمییزالصحابة ). و رجوع به الاصابه ذیل شرح حال صعب بن جثامةبن قیس... شود.
جثامة. [ ]( اِخ ) ابن قیس. از شعراء عرب است. از اشعار اوست :
انتم اناس عظام لا قلوب لکم
لاتعلمون ا جاء الرشد ام غابا.
و نیز از اوست :
فلایحذرون الشر حتی یصیبهم
و لایعرفون الامر الا تدبرا.
رجوع به عیون الاخبار ج 1 ص 35 و 36 شود.
جثامة. [ ] ( اِخ ) ابن مساحق بن ربیعبن قیس الکنانی. او را با پیامبر ( ص ) صحبتی بوده است. عمر او را برسالت بنزد هرقل فرستاد. ابن منده از طریق عبدالخالق الحمص از یحیی بن ایوب از الکنانی فرستاده عمر بنزد هرقل که او را جثامةبن مساحق نیز گویند، روایت کند که در مجلس هرقل جلوس کردم و ندانستم بر روی چه چیزی نشسته ام و چون به آن نگاه کردم کرسی از طلا بود، سپس از آن پائین آمدم. پرسید چرا از روی آن برخاستی. گفتم از رسول خدا ( ص ) شنیدم که از چنین کاری نهی میکرد. ( از الاصابة فی تمییزالصحابة ). و رجوع به لغت نامه ذیل حسان بن ثابت شود.
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید