جبی

لغت نامه دهخدا

جبی. [ ج َب ْی ْ ] ( ع مص ) فراهم آوردن آب در حوض. ( از منتهی الارب ).

جبی. [ ج ِ با ] ( ع اِ ) رجوع به جِبا شود.

جبی. [ ج ِ با ] ( ع مص ) بزور و خشونت و تهدید دریافت کردن چیزی را. ( از دزی ). و رجوع به جبا شود.

جبی. [ ج ُب ْ بی ] ( ص نسبی ) رجوع به جُبّا شود.

فرهنگ فارسی

بزرو و خشونت و تهدید دریافت کردن چیزی را

پیشنهاد کاربران

بپرس