جبه دار
/jobbedAr/
لغت نامه دهخدا
جبه دار. [ ج َب ْ ب َ ] ( اِخ ) دهی است جزء دهستان کلخوران بخش مرکزی شهرستان اردبیل. این ده در ده هزارگزی شمال باختری اردبیل و پنجهزارگزی شوسه اردبیل به مشکین شهر واقع شده و محلی است جلگه و معتدل و 998 تن سکنه شیعی مذهب و ترک زبان دارد. آب مشروب از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
جبه دار به اصطلاح ترکی که پیشانی بلند و خوش شانس
جِبهه: پیشانی، جَبین
ولی جُبّه:جامه ( لباس، پیراهن ) گشاد و بلند که روی لباس های دیگر پوشند
و به هم نویسه ی خوبی اشاره کردی که من تا حالا نمی دونستم و الان فهمیدم. ممنون!
ولی جُبّه:جامه ( لباس، پیراهن ) گشاد و بلند که روی لباس های دیگر پوشند
و به هم نویسه ی خوبی اشاره کردی که من تا حالا نمی دونستم و الان فهمیدم. ممنون!
جبه دار یا جبادار =1. یعنی زره پوش 2. ترک های عثمانی نیز به اسلحه خانه جبه دار میگفتن
ومعنی دیگر هم دارد یعنی دارای پیشانی
ومعنی دیگر هم دارد یعنی دارای پیشانی