جبنه

لغت نامه دهخدا

( جبنة ) جبنة. [ ج ُ ن َ ] ( ع اِ ) یک قرص پنیر. ( منتهی الارب ) ( قطر المحیط ) ( اقرب الموارد ).جُبُنَّة. ( از منتهی الارب ). رجوع به این کلمه شود.

جبنة. [ ج ُ ب ُن ْ ن َ ] ( ع اِ ) یک قرص پنیر. جُبنَة. ( از منتهی الارب ). رجوع به این کلمه شود.

فرهنگ فارسی

یک قرص پنیر

پیشنهاد کاربران

بپرس